سه‌شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۱

نزديک بود دوباره ارتفاع پست رُ ببينم.. اما نشد! يادِ "شب هاي تهران" افتادم
که حدود 7 / 8 بار تو سينما ديدمش.. هر بار هم با يه همراه جديد!
اين روزها خيلي سرم شلوغه! البته به نوعِ خودم!!
معمولاً تا 2 و بعضي موقع ها 4 بعدازظهر خواب ام! امروز که حسابي Busy بودم!
تقريباً يک ساعت و نيم طول کشيد تا شام خوردم! باز هم خوبه که من آشپزي
نمي کنم! وگرنه يه شبانه روز گير غذا بودم!
يه اتفاق باحال تر؛ نيم ساعت جلو تلويزيون نشسته بودم و داشتم فکر مي کردم
چي نگاه کنم.. وقتي -بعد از نيم ساعت- تلويزيون رُ روشن کردم، اذان بود و
مجبور شدم خاموشش کنم! خُب، من بايد برم.. کارهاي مهم تري دارم! فعلاً..