سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۱


در زير هفت گنبد گردون، اگر صدا
پيغام زندگي است؛
بهتِ سکوت،
بهتِ سکوتِ سرد، مداوم، هميشگي؛
آواي نغمه هاي کجِ آهنگِ نيستي است.

در کارگاهِ ذهن سرود آفرينِ من
در نغمه ها و زمزمه ها و سرودها
قدر "سکوت"ها و "صدا"ها برابرست.
موسيقيِ جهان
همراهيِ مبارکِ اين رهروانِ مهر
پيوندهاي دوستيِ اين دو گوهر است.

آهنگسازِ دانا،
در پرده ي "سکوت" و "صدا" گام مي نهد،
وين هر دو را به قدرتِ خود روح مي دهد.
آن گاه؛
امواجِ بازيافته از جانِ خويش را،
با تار و پودِ جان صداها، سکوت ها
دمساز مي کند.
و آن نو سرودهاي دلاويز خويش را
با شور و عشق، هم نفسِ ساز مي کند.
با پنجه هاي گرم و توانا
درهاي آسمان را
بر روي بنديانِ زمين باز مي کند.

اين جا چه روي داده است؟
................................ چه افتاده است؟
آهنگساز ديري است،
از پرده ي "سکوت"
بيرون نيامده است!
آيا کسي از آن سوي ديوارِ نيستي
او را صدا زده است؟

اين جا چه روي داده که اين بهتِ سهمناک
وين بغضِ سهمگين،
بر روي پرده هاي "صدا" بال گستر است..

اين جا چه روي داده، که سنگيني سکوت
ويرانگرِ صداي منِ دير باور است!

آه، اين طنينِ دلکشِ آهنگ هاي اوست،
آه، اين صداي اوست
-شيرين و دلنواز-
......................... که از هر کرانه اي
-در گوش آشنا به صداها، سکوت ها-
بر بامِ هفت گنبدِ گردون شناور است..