اعتنائي ندارم كه سهم زمينِ من
بسيار اندك است
و اين سال ها عشق
در دقيقه اي نفرت فراموش مي شود
شكوه نمي كنم كه خرابه ها
از من شادتر و شيرين ترند
اما از اين ناراحتم
كه تو براي سرنوشت من تأسف مي خوري
براي من كه تنها يك رهگذرم..
(از وبلاگِ من و تنهايي؛ تنهايي هاي سارا)