پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۱

تنهايي تمومه وجودمه.. منو تنها بذارين.. اين تمومه بود و نبودمه.. منو تنها بذارين.. دارم مث يه قصه مي شم..
غمگين ترينِ قصه هاست.. دردام هميشه بي صداست.. يه مردِ بي ستاره.. که دلخوشي نداره.. الآن داره قميشي
مي خونه: تقصير من نيست! ..راهيم، راهي جايي؛ که پر از زمزمه باشه.. اون جا خوشبختي يه دنيا، قدر سهمِ همه باشه..
من اگه طلسم نبودم.. واسه تو يه اسم نبودم.. پاي حرفات مي نشستم.. دل به پيغومت مي بستم.. توي تنگناي نفس هام
زخم دردي ريشه داره.. که تو هق هق غريبم.. منو راحت نمي ذاره..
خيلي وقت مي شد کابوس نديدم.. آخريش هفته ي پيش بود فکر کنم.. اما اين يکي ديگه خيلي مسخره بود..
هر چي بگذره پر رو تر مي شن! والا!! any way؛ من که وقتي از خواب پاشم، ديگه نمي خوابم.. ديشب هم خيلي
خسته بودم، اما دير خوابيدم.. و الآن هم که (ساعت 6 صبح جمعه!) از خواب پريدم.. و به وبلاگ رو آوردم! و البته يه چند تا
مطلب جالب هم گلچين از وبلاگ هاي همسايه؛
البته! قبلش تا يادم نرفته بگم: از هميار اشتراک گرفتم.. به نظر من که سرويس خوبيه.. هم سرعتش و هم همه چيزش.
ولي ديروز (يادم نيست کي؟!) گفت که شرکت Force (اميدوارم همين جوري بنويسن ش!) تازه زاه افتاده و قيمت خوبي
داره.. کارت 20 ساعته ش 6 هزار تومن.. تقريباً نصف قيمت جاهاي ديگه.. اگه خواستين امتحانش کنين :) و شيرازي ها؛
بهارنت؛ مرد عنكبوتي مجددا سايت هاي ايراني را تهديد به حمله كرد
هكري كه هفته گذشته 178 سايت ايراني را مختل كرد با ارسال نامه اي به زبان آلماني براي سايت هاي ايراني ، تهديد كرد كه در روز يازدهم سپتامبر 2002 به سايت هاي ايراني حمله مي كند
مرد عنكبوتي در نامه خود كه از يك نشاني پست الكترونيكي در هات ميل ارسال شده ، اعلام كرده كه در هك از توان بالايي برخوردار است و به نوعي خود را پيشتاز اين امر در جهان ناميده است
او در نامه آلماني با اشاره به روز يازدهم سپتامبر آورده كه داراي گروه هاي هك در كيوتو ، شانگهاي و برلين است و تصميم دارد در آن روز به سايت هاي ايراني حمله كند در اين نامه آلماني كه داراي اشتباهات متعدد دستوري و املايي است و به نظر مي رسد كه هكر ترجمه نامه خود را از طريق يك مترجم خودكار انجام داده ، گفته شده كه هدف بعدي گروه هك او ، روزنامه هاي ايراني و وب سايت نمايشگاه بين المللي خواهد بود
هيچ؛ ..مي دونيد به من چي گفت ، گفت از شما سه چيز فهميدم ، يكي اينكه چهره شما از دور با نزديك فرق ميكنه ، دوم اينكه شماهميشه لبخند مي زنيد و سوم اينكه وقتي خوابيد خيلي با بيداري متفاوتيد ، خيلي مظلوم ميشيد!
باربد؛ يه چيزى درباره زنان بگم ،اونم اينكه زنان گرامى اگر واقعا دلتون مىخواد حق و حقوقتون با مردها مساوى باشه،اگر دلتون مىخواد به راحتى تو زندگيتون واسه خودتون بدون اعمال زور تصميم بگيريد من فكر مىكنم تنها راهش اينه كه قوى بشين و با سلاح خود مردها بريد جلو.مثلا چى؟آها مثلا اول بايد به نظر من درآمد داشته باشين تا فارغ از ترس اينكه((آقامون اگر ولمون كنه چكار كنيم)) باشيد.اگر مىخوايد درآمد هم داشته باشين بدون دانش و يا تخصص امكان پذير نيست سعى كنيد به روز باشيد.يه كم از اون احساساتتون رو بذاريد كنار خيلى از مسائل حله.با آقاتون دوست باشيد و بهش نشون بدين كه قابل اعتماد هستين و شايستگى هاتون رو بهش ثابت كنيد.از قيد و بند حرف مردم بيايد بيرون،شما دارين براى خودتون و خانوادتون زندگى مىكنيد.از همه مهم تر اينكه نترسيد.
ياوه هاي عاشقانه ي يک من؛ ..اگر در عشق شكست خورده ايد
برويد و دوتا از اين عروسك هاي الاغ بخريد يكي از اون ها كه لب هاي قرمز داره و يكي هم از اون ها كه لب هاي قرمز نداره
خوب حالا يكي از اين دوتا عشقتونه و يكي هم خود شما تا ميتونيد به هر دوتاي الاغشون بد وبيراه بگيد كه چرا اصلا از اول
عاشق شدند.
..اگر تازه گي ها دلتون واسه اينكه توي بقل عشقتون باشيد تنگ شده:
بريد و يه دونه از اين هاپوهاي بزرگ و نرم بخريد و سعي كنيد يه جوري جاي خالي عشقتون رو واستون پر كنه و يه جوري يواشكي
شب ها پيش خودتون بخوابونيدش...
خنياگر؛ آنکه می گويد دوستت می دارم
خنياگر غمگينی است
که آوازش را از دست داده است.
ای کاش عشق را زبان سخن بود ..
مهربون؛ اذيت و آزار مردم هم چه خوفه ، خيلي كيف داره ، اينقدر باحالِ ،
فقط بايد دست بذاري رو دلت و از خنده غش كني ( فقط مواظب باشين نميرين )
نويد کينگ؛ رنگ چشمان تو در یادم نیست
ورنه با جنگل رنگین؛ با شب
ورنه با شب پره ها؛ با مهتاب
رنگ چشمان تو را می گفتم
رنگ چشمان تو در يادم نيست
باروني؛ واي باران،باران
شيشه پنجره را باران شست
از دل من اما چه كسي نقش تو را خواهد شست.
آسمان سربي رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ،
مي پرد مرغ نگاهم تا دور
واي بادان،باران
پر مرغان نگاهم را شست.
عشق.. نان.. زندگي.. ؛ روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه
زيباترين قلب رادر تمام آن منطقه دارد. جمعيت زيادي جمع شدند.
قلب اوكاملا سالم بود وهيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود. پس همه
تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده اند.
مرد جوان در كمال افتخار،با صدايي بلندتر به تعريف از قلب خود پرداخت.
ناگهان پيرمردي جلوي جمعيت آمد و گفت: اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست.
مردجوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه كردند. قلب او با قدرت تمام مي تپيد،
اما پراز زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكه هايي جايگزين آنها
شده بود؛ اما آنها به درستي جاهاي خالي را پر نكرده بودند و گوشه هايي دندانه دندانه
در قلب او ديده مي شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجودداشت كه هيچ تكه اي آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهي خيره به او مي نگريستند و با خود فكر مي كردند كه اين پير مرد چطورادعا مي كند كه قلب زيباتري دارد.
مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره كرد و خنديدو گفت: تو حتماشوخي مي كني...
قلبت را با قلب من مقايسه كن. قلب توتنها مشتي زخم وخراش و بريدگي است.
پير مرد گفت: درست است، قلب تو سالم به نظر مي رسد.
اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمي كنم. مي داني،هر زخمي نشانگرانساني است
كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشي ازقلبم را جدا كرده ام و به او بخشيده ام.
گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه بخشيده شده
قرار داده ام. اما چون اين دوعين هم نبوده اند، گوشه هايي دندانه دندانه در قلبم دارم
كه برايم عزيزند، چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از
قلبم را به كساني بخشيده ام، اما آنها چيزي از قلب خود به من نداده اند.
اين ها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآورند، اما ياد آور عشقي هستند
كه داشته ام.
اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه اي كه من در انتظارش
بوده ام، پر كنند. پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست؟
مرد جوان بي هيچ سختي ايستاد. در حالي كه اشك از گونه هايش سرازير مي شدبه سمت پير مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم كرد. پير مرد آن را گرفت ودر قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را در جاي زخم قلب مردجوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود.
درويش ؛ يه تست روانشناسي (برونگرا / درونگرا)
ايليا؛ (هر چند حالا به مغازه تون هم سر مي زنيم.. اما واسه تبليغ هم که شده:
بازارچه حافظ / طبقه دوم / ايليا :) انواع عروسک هاي خوشگل (من که هنوز نديدم!) ؛
نام..................................اردلان
متولد................................ ۱۳/۶/۱۳۵۴
ساکن...............................شيراز
شغل................................ازاد-مغازه دار-پاساژ حافظ
قد....................................۱۹۰
وزن...................................۸۳ کيلو( ۲ کيلو لاغر کردم!)
مجرد
ديگه سوالی نيست..؟
افسون؛ حتماً بايد تهديدت كنم تا ازدواج كني؟
ميتراااااااااااااااااااااااااااااااا ازدواج مي كني يا خودم ازدواج كنم؟!
خوووووووووووووووووووووب تهديدي كردم؟!!
فرشته ي نجات؛ قبلا نوشتم که بیشتر از خودم مینویسم حالا پشیمون شدم....
به مرور زمان و از متنها خودتون بهتر اشنا میشید و قضاوت شما در مورد من عاقلانه تر و بهتره.

کسي از قلم نيفتاد..؟! (اگه آره! ببخشيد..) البته مي دونم يکي رُ زيادي لينک دادم ؛) هر کي يه جور مي نويسه،
من هم اين جوري!! اگه مي خواين مي تونين شرح واضحات (همين رُ مي گن، نه؟) رُ تو وبلاگ هاي ديگه بخونين..
در ضمن، در نظر دارم temp رُ هم عوض کنم.. و همين طور طرز نوشتن رُ.. حالا تا بعد..