مسافرت خاطره انگيز!!
ثبت کنين بر جريده ي تاريخ: تابستونِ قبل از کنکورِ من
يعني مردادماه 1381.. واقعاً مسافرت بود!!
اون از رفتن مون که جونمون به لب مون رسيد!
ظاهراً تو اخبار استاني شبکه تهران هم چندبار اعلام کردن
و مسافرها تا 9 صبحِ فرداش، تو فرودگاه بودن و تازه بعد از
9 صبح (يعني 25 ساعت بعد!) اعلام کردن: باطل !!!!
يعني همه ش کشک.. خوب شد ما اومديم آآآ..
(هر چند که با اتوبوس هم، با سه ساعت تأخير رسيديم)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اين هم از برگشتمون!
الآن ساعت 2:41 ي بامداد. تازه رسيديم خونه..
ساعت 10 شب رسيديم شيراز، کليد خونه رُ نداريم!!!!
-حال مي کنين ما چه باحاليم؟ lol
خلاصه تا الآن مهمون بوديم :) تا بالاخره کليدهاي کمکي
پيدا شد و برگشتيم خونه! خيلي جالبه؟ نه..؟!
3 تا دسته کليد داشته باشي اما همه شون ناقص !!
و مجبور شي ساعت 2ي نصفه شب جمعه تو خيابون بموني :)
خلاصه پيش مياد ديگه !!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به نظر من که خيلي هم باحال شد!
به اين مي گن يه مسافرت خاطره انگيز!!
تازه تو راهِ برگشت هم يه آقاي محترمِ عزيزِ باشخصيت
کنار دستِ من نشسته بود و وسطِ راه که داشتن بهمون
سرويس مي دادن (مثلاً شام!) ، عمامه ش رُ در آورد!!
البته رو شلوارِ من هم يه کم نوشابه ريخت.. ديگه همين!
خُب، من يه MSGي ديگه هم در موردِ سفر دارم و بعد
مثلِ قبل مي شم؛ البته يه کم کمتر مجبورم بنويسم،
اگه بخوام درس رُ جدي تر بگيرم ؛)