جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۱

آخي! طفلکي..
يکي از دوستاي ما، چند روزِ ديگه قرار بود برن امريکا..
حالا بماند که چند سال خودش رُ کشت تا ويزا گرفت
و چه قدر صبر کرد تا همه با هم برن..
خلاصه مي خواستن برن پيش دختر و پسرشون..
خداحافظي و باي باي و..
(قرار بود يه روز برن تهران پيش خاله م اينا و بعد هم امريکا)
اما..
..تو فرودگاهِ اين جا، کيف دستيه آقارضا که همه ي مدارک
و بليت ها و ويزا و پاسپورت و.. البته به همراهِ کلي طلا
(سکه هاي سرِ عقدِ دخترشون) و کلي دلار (همه ي پول هاشون)
رُ ازشون مي دزدن.. (چه خوب که خونه رُ هنوز نفروخته بودن!)
تو بازرسي، وقتي کيف رُ مي ذاره تا از زير دستگاه رد شه،
ديگه کيفي بيرون نمياد!! حالا بازرس هاي محترم که با دستگاه
تمامي محتواي کيف رُ ديده بودن، فوراً گزارش مي نويسن که
کيف گم شده.. بعد که طرف مي ره کلانتري و غيره،
مي گن گزارش شده کيف گم شده. اگه سرقت بود ما کمک مي کرديم
ولي حالا هيچ کاري از دستِ ما بر نمي آد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هيچي ديگه، نه تنها بليت هاي امريکا و همه ي دارايي شون رُ
از دست دادن، بلکه دوباره بايد خودشون رُ بکشن تا ويزا بگيرن..
خلاصه اين ها که بدبخت شدن رفت! شما يه کم مواظب باشين!