جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۱

..سراسر زندگيم به ياد تو خواهم بود و تو نيز.
بدين گونه ما غروب ها ينجره هاي باراني و
چيز هايي را به ياد خواهيم سپرد كه هميشه
خواهيم داشت؛ چون نمي توانيم صاحب آنها گرديم..
×××××××××××××××
..وقتي در زندگيت به چيز مهمي دست مي يابي، لازم نيست
گمان كني كه بايد از هر چيز ديگري دست بكشي..
×××××××××××××××
..تو:آن غير ممكن است
خدا:همه چيز ممكن است
تو:من خيلي خسته ام
خدا:به تو آرامش و راحتي مي دهم
تو:هيچ كس مرا واقعاً دوست ندارد
خدا:من تو را دوست دارم
تو:من نمي توانم ادامه بدهم
خدا:مرحمت و توفيق من كافي است
تو:همه چيز براي من مبهم است
خدا:من تو را هدايت خواهم كرد
تو:من نمي توانم آن كار را بكنم
خدا:تو همه كار مي تواني بكني
تو: من توانائي اش را ندارم
خدا:من توانا هستم
تو:اون ارزشي ندارد
خدا:ارزشمند خواهد شد
تو:من نمي توانم خودم را ببخشم
خدا:من تو را خواهم بخشيد
تو:من نمي توانم خودم را اداره كنم
خدا:من همه نياز هاي تو را برآورده خواهم كرد
تو:من مي ترسم
خدا:من در روح تو ترس قرار نداده ام
تو:من هميشه نگران و ناكام هستم
خدا:به من توكل كن
تو:من به اندازه كافي اعتقاد ندارم
خدا:من به هر كس ميزاني از اعتقاد و ايمان داده ام
تو:من به اندازه كافي با هوش نيستم
خدا:من به تو عقل داده ام
تو: من احساس تنهايي ميكنم
خدا: من هميشه با تو هستم
(از وبلاگِ گل يخ)