دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۱

..من شخصاً به وجودِ خدا ايمان دارم و می دانم که خدا يکی است.
آموخته ام که خدا تنهاست. و از آن جا که روح انسان منشعب از روح
خداوندی است و در واقع روح خدا در او دميده شده است پس انسان
نيز بايد فطرتاً با تنهايی آشنا باشد و در ضمير ناخودآگاهِ خود تنها باشد.
پس همه تنهاييم چون بنده ي خداييم و همين طور می دانم که خدا
عاشق است. پس همه انسان ها نيز عاشقند. پس همه عشق را
دوست دارند و از عاشق بودن و مورد عشق قرارگرفتن لذت می برند.
همه می دانند، با همه ي شلوغیِ اطرافشان هنوز تنها هستند.
متأسفانه بعضی ها اين حقيقت را در شلوغی جمعيتِ اطرافشان گم
می کنند. و می پندارند که عشق فانی است و انسان تنها نيست.
هرگز آرزويی به تو داده نشده؛ مگر آن که توانايیِ به حقيقت در آوردنِ آن
هم داده شده باشد. اگر چه احتمالاً برای رسيدن به آن بايد تلاش کنی..
(از وبلاگِ محمدرضا فرخي)