شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۱

يه سري برنامه ي خوب خوب دارم!
چند تا کار براي انجام دادن..
اميدوارم به همه شون برسم..
ديگه؛ I am ready !!
يا حداقل من اين جوري تصور مي کنم..
سعي مي کنم، هر شب اين جا رُ گردگيري کنم،
اما مسلماً نمي تونم مثل قبل براش وقت بذارم..
بقيه ي وبلاگ ها هم رُ هم همين طور!
راستي! يه مجله اومده بيرون به اسمِ 40 چراغ..
يه مطلب جالب داشت، در موردِ پاواروتي؛
توصيه مي کنم بخونينش!
( pdf ـه و با acrobat بايد بازش کنين!)
در کل مجله ي خوبي بايد باشه..
اميدوارم از اين آهنگِ Brithney Spears
هم خوشتون بياد؛ آهنگِ Over Protected
( براي down load و گوش کردن! )
خُب، اگه چند روز من رُ نديدين؛
صبح به خير، ظهر به خير، و عصر به خير..

سالکي از پير خود پرسيد: "چه طور بدانم بهترين راهِ عمل
در زندگي م چيست؟"
پير از مريد خود خواست يک ميز بسازد. وقتي ميز تقريباً
آماده شد و تنها احتياج به چند ميخ در قسمتِ بالا داشت،
پير به مريد نزديک شد.
او با سه ضربه ي دقيق، هر ميخ را به ميز فرو مي کرد. اما
يک ميخ به سادگي در ميز فرو نرفت و مريد مجبور شد يک
ضربه بيشتر بر آن وارد کند. ضربه ي چهارم ميخ را تا انتها
فرو برد و چوب شکست. پير گفت: "دستِ تو به سه ضربه
بر چکش عادت کرده بود. وقتي هر عملي به صورتِ عادت
درآيد، مفهوم خود را از دست مي دهد و ممکن
است گرفتاري ايجاد کند.
هر عملي عملِ توست و تنها يک راز وجود دارد:
"هرگز مگذاز عادت بر حرکاتت چيره شود."