دوشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۰


ّْپنج شنبه/نُهم اسفندماه 1380 « همايش سرور صبا.. »
نمي دونم اسمش رُ شنيدين يا نه..؟!
اين اسمِ شبِ شعروموسيقي ما بود..
( مُجري ش دبيرستانِ مجتمعِ دانشگاهِ شيراز بود. )
بود ، براي اين که الآن تموم شد..!
الآن از همون جا ميام..
( اِنقدر به بلاگ-سپات علاقه مند شدم که،
هنوز لباسَ مو عوض نکردم، اما دارم وبلاگ مي نويسم..!!)
خُب! اول از هر چيز بايد تشکر کنم از
دست-اندر-کاران و تهيّه کنندگان اِش..
ولي دو/سه تا نکته رُ هم ...
[ که در اون موقع نشد بگم ] ، بازگو مي کنم؛
اين رُ به اون شخصي مي گم که
آدرسِ پست الکترونيکي شون رُ بلوکه کردم:
ببينين! خيلي خودم رُ کنترل کردم که چيزي بهتون نگفتم.
از اين جمله ام منظور خاصي نداشتم.
فقط اون لحظه اي که سلام کردين ، دلم مي خواست..
بگذريم! نمي خوام ديگه در موردش صحبت کنم.
از نظر من، شما حرف تون رُ زدين، من هم شنيدم.
تمام! فکر نمي کنم با اون حرف هاي شما، بتونم چيزي بگم.
در هر حال، ممنون.
اميدوارم ديگه هرگز نبينمتون..
----------------------------------------------------------پايان.