واي دارم مي ميرم از خستگي..
اما احتمالاً امشب هم بيدارم..
مي خوام بشينم فيزيک بخونم..
همون قدري که تو کنسرت خوابم برد کافيه..
امشب دوباره يه کم ريخته م به هم..
يه فکري مجيد انداخت تو ذهنم که؛
" اگه اين هم مثلِ قبلي بشه چي؟ "
اصلاً نمي خوام بهش فکر کنم؛
اما اگه مي خواي بدوني، بدون:
در اين صورت، ديگه هيچ کسي وجود نخواهد داشت.
نه مهدي. نه پرهام و نه هيچ ديوونه ي ديگه يي..
الآن تو modeش نيستم، اما به طور ضمني
از آزي و باربد و ميترا و بهناز تشکر مي کنم
که اومدن و ديديم شون..