یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۱

رفتم که کشيش را ببينم
که به من بياموزد که چه طور دعا بخوانم
او به من نگاه کرد و خنديد
سپس برگشت و رفت
او گفت اگر مي خواهي به او چيزي بگويي
دستانت را در هم نکن
حرفت را با قلبت بزن
با جانت، و باورش کن
و من آمين خواهم گفت

صداي درام را در آور به خاطر گناهکاران
صداي درام را در آور براي گناهان
صداي درام را در آور براي بازندگان
و براي آن هايي که بُرده اند
صداي درام را در آور ، بلند بزن
يا به اندازه اي ملايم که فکر مي کني نياز است
صداي طبل را در آور براي پسر خودت
و يک ضربه هم براي من بزن

بر سر برادرم داد زدم،
يک روز ديگر ، او گفت: جان
دارم مي ميرم اگر دوباره شروع به زندگي نکنم
هر روز و هر شب شبيه ساعت کار مي کنم
فقط تلاش مي کنم که براي آخرين بار او را ببينم

( صداي درام (جاز) را در بياور
آلبوم جلوه ي عزت و سربلندي - 1991
جان فرانسينس بون جيووي جونيور )