پنجشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۲

تك نوشته ها :

سلام
كلي دلم واسه ت تنگ شده بود ملكوت!
تا امروز كلي بهم خوش گذشته :)
كلي فيلم ديدم از جمله "مگس" كه الآن ديدم. يه چيزي مثلِ Spider Man.. با اين تفاوت كه يه دانشمند با مگس قاطي مي شه و باقي ش رُ هم خودتون حدس بزنين.. فيلم هايي كه تا امروز ديدم: آدم برفي (بار چهارم) تئاتر دروغ چرا؟ فيلم فرشِ باد (حتماً ببينينش) و بروس قوي (جديدترين فيلم جيم كري / حتماً ببينينش / دو بار) احمق و احمق تر - نان عشق.. (بار هفتم) و؟ فعلاً چيزي يادم نمي ياد.

اين هم سفرنامه تا امروز:
پارك ساعي - شهر كتاب - كافي نت (به توان 5) - دَدَر - ولي عصر - شِفا - كتاب - سينما - باف وحش - افروز - ليموترش (راستي يه كار باحال كردم!! كارت م رُ تو بُردِ كافي شاپ شون نصب كردم!) و غيره..

چند وقتيه به هر كي مي رسم. بعد از سلام و احوالپرسي؛ ازم مي پرسه "راستي از اون دوستت چه خبر؟" و با ابرو و اشاره منظورش رُ بهم حالي مي كنه. بعد مي پرسه؛ "چي كار مي كنه؟ رفت خارج؟ مثلِ اين كه يه مدتي ميونه تون خوب نبود..؟"
تهران - شيراز؛ تقريباً همه ي دوستام (اكثر بلاگرهايي رُ كه مي شناسم حداقل.) نمي دونم چرا؛ شايد چون يه موقعي همه ي حرفِ من بود.. نمي دونم چرا؛
ولي من -يعني اون-
..اصلاً هيچي..

من فكر مي كنم انسان ها همه تخم مرغ هستند
من هر چه انسان ديده ام كه شكسته است
توي او زرد بود
من فكر مي كنم توي همه ي انسان ها زرد است
من فكر مي كنم كه انسان ها؛ همه؛ تخم مرغ هستند..
(سولماز دريانيان)

.......................................
.................. تمام.

ديشب فيلم بروس قدرتمند رُ ديدم (جيم كري) البته كلي جدي و فلسفي تر از كارهاي ديگه ش ؛) حالا بيام شيراز حتماً واسه "بعضي ها" مي گيرمش! .. و اون آخرش؛ وقتي خدا (از هاليدِي بر مي گرده) و بروس قدرت ش رُ بهش بر مي گردونه؛ و بروس مستأصل شده بوده؛ خدا ازش مي پرسه: مي خواي گرس برگرده؟ فكر مي كنه و جواب مي ده: نه. فقط مي خوام اون خوشحال باشهء مي خوام يكي باشه كه.. ..........

سه شنبه. ساعت 6:30 ؛ رو به روي سينما قدس. قد بلند - عينكي - چاق ؛)

امروز تو باغ وحش؛ مسئول ش آشنا بود. در نتيجه از نزديك حيوونا رُ ديديم (ميمون و آهو).. تونستم يه آهو كوچولوي 3 ماهه رُ بغل كنم (بغل كه نه.. بزرگ بود! نازش كردم. قلاده ش دستِ من بود..)

قصه نخور دلِ ديوونه
آسمون ابري نمي مونه
آخر اين شبا سپيده
پر از عشق و نور و اميده..
راستش اين آهنگ (كه رو screen saver بود) باعث شد تا مجبور شم امشب اينجا بنويسم :)

شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۲



خام بُدم ؛ پخته شدم؛ سوختم..!



بسيار سفر بايد
تا پخته شود خامي..!

جمعه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۲

قشنگي ستاره ها براي خاطرِ گلي ـه که ما نمي بينيم ش :)
سلام..
نمي دونم اين جا رُ مي خوني يا نه، ديگه خيلي وقته که.. خودت بهتر مي دوني. من معني سکوتت رُ نمي فهمم؛ شايد مي دوني تا چند ماهِ ديگه... اون رُ من هم مي دونم. نکنه مي خواي عادتم بدي؟ گفته بودم بهت وابسته شدم؟ ...نمي دونم. هيچي دستِ ما (يا حداقل دستِ من) نيست. گر تو مرا خوستي، من آن خواستم که تو خواستي.
امشب (شب که نمي شه گفت. الآنا ديگه بايد اذون رُ بگن) خلاصه بعد از مدت ها، به گريه م انداختي! باشه. اشکالي نداره. as u c best.. بذار حداقل اين قسمت از کتاب رُ واسه ت بخونم:
..به اين ترتيب، شهريار کوچولو روباه را اهلي کرد.
لحظه ي جدايي که نزديک شد، روباه گفت: آخ! نمي تونم جلوي اشکم را بگيرم.
شهريار کوچولو گفت: تقصير خودت است. من که بدت را نمي خواستم، خودت خواستي اهليت کنم.
روباه گفت: همين طور است.
شهريار کوچولو گفت: آخر اشکت دارد سرازير مي شود!
روباه گفت: همين طور است.
- پس اين ماجرا چه فايده اي به حالِ تو داشت؟
روباه گفت: چرا ! واسه خاطر رنگِ گندم.
بعد گفت: برو يک بار ديگر گل ها را ببين تا بفهمي که گلِ خودت تو عالم تک است. برگشتنا با هم وداع مي کنيم و من به عنوانِ هديه رازي را بهت مي گويم.
شهريار کوچولو بار ديگر به تماشاي گل ها رفت و به آن ها گفت: شما سرِ سوزني به گلِ من نمي مانيد و هنوز هيچي نيستيد. نه کسي شما را اخلي کرده نه شما کسي را. درست همان جوري هستيد که روباهِ من بود: روباهي بود مثلِ صد هزار روباهِ ديگر. او را دوستِ خود کردم و حالا تو همه ي عالم تک است.
گل ها حسابي از رو رفتند.
شهريار کوچولو دوباره در آمد که: خوشگليد. اما خالي هستيد. (بخونين پوچ هستين!) برايتان نمي شود مُرد. گفت و گو ندارد که گلِ مرا هم فلان رهگذر گلي مي بيند مثلِ شما. اما او به تنهايي از همه ي شما سر است؛ چون فقط اوست که [من] آبش دادم، چون فقط اوست که زيرِ حبابش گذاشتم، چون فقط اوست که با تجير برايش حفاظ درست کردم، چون فقط اوست که حشراتش را کشته ام، چون فقط اوست مه پاي گِله گزاري ها يا خودنمايي ها و حتا پاي بُغ کردن و هيچي نگفتن هاش نشسته ام، چون که او گلِ من است.
و برگشت پيش روباه.
گفت: خدانگهدار!
روباه گفت: خدانگهدار!.. و اما رازي که گفتم خيلي ساده است: جز با دل، هيچي را چُنان که بايد نمي شود ديد. نهاد و گوهر را چشمِ سَر نمي بيند.
شهريار کوچولو براي آن که يادش بماند تکرار کرد: نهاد و گوهر را چشم سر نمي بيند.
- ارزش گل تو به قدرِ عمري است که به پاش صرف کرده اي.
شهريار کوچولو براي آن که يادش بماند تکرار کرد: ..به قدرِ عمري است که به پاش صرف کردم.
روباه گفت: انسان ها اين حقيقت را فراموش کرده اند، اما تو نبايد فراموش کني؛ تو تا زنده اي نسبت به چيزي که اهلي کرده اي مسئولي، تو مسئولِ گُلِتي..
شهريار کوچولو براي آن که يادش بماند تکرار کرد: من مسئولِ گلمَم.....


به اميد ديدار..



قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز :
گفته بودم زندگي زيباست ..
گفته و ناگفته اي بس نکته ها کاينجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغهاي گل
دشت هاي بي در و پيکر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهي در بلور آب
بوي خاک عطر باران خورده کهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دويدن
عشق ورزيدن
در غم انسان نشستن
پا به پاي شاد ماني هاي مردم پاي کوبيدن
کار کردن کار کردن
آرميدن
چشم انداز بيابانهاي خشک و تشنه را ديدن
جرعه هايي از سبوي تازه آب پاک توشيدن
گوسفندان را سخرگاهان به سوي کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهي آوراه خواندن
در تله افتاده آهو بچه گان را شير دادن
نيمروز خستگي را در پناه دره ماندن
گاه گاهي زير سقف اين سفالين بامهاي مه گرفته
قصه هاي درهم غم را ز نم نم هاي باران ها شنيدن
بي تکان گهوار رنگين کمان را در کنار بام ديدن
يا شب برفي پيش آتش ها نشستن
دل به روياهاي دانگير و گرم شعله بستن ....
آري آري
زندگي زيباست
زندگي آتشگهي ديرنده پابرجاست
گر بيفروزيش
رقص شعله اش در هر کران پيداست
ور نه خاموش است وخاموشي
گناه ماست ..

الآن دارم شهريار کوچولو رُ گوش مي کنم.. اجرا شده واسه راديو. فقط چيزي که اذيت م مي کنه اينه که به جاي شازده کوچولويي که شاملو ترجمه کرده بود "شهريار کوچولو" مي گه: امير کوچولو..! چه قدر کتاب قشنگيه: اخترکِ ب.612 ، شهريار کوچولو ، آدم بزرگا؛ اگه بشون بگي دليلِ وجودِ شهريار کوچولو اينه که تو دل برو بود و مي خنديد و دلش يه بره مي خواست و بره خواستن، خودش بهترين دليل وجود داشتنِ هر کسي است؛ شانه بالا مي اندازند و باهاتون مثل بچه ها رفتار مي کنن.
خيلي از اين وضعيتِ بلاتکليفي خوشم نمياد. ولي تنها کاري که مي تونم بکنم اينه که صبر کنم تا نتيجه ي کنکور رُ بدن.. هزارتا فکر تو ذهنمه ولي همه ش بستگي به اين نتيجه ي کوفتي داره. فقط بايد وقت تلف کنم تا جواب ها رُ بدن؛ شايد اين تنها دليلِ دور شدن از اين جاست..
پيغام آخر گوليه يه کم شبيه به حرفِ من بود.. البته فقط قسمتِ آخرش! (من نه مي خوام خونه بسازم نه زندگي!) ولي مي خوام فراموش کنم؛
خودمو اول از همه
بعدش يه سري از آدم ها (يا شبه آدم هاي آدم نما) رُ
شايد هم زندگي رُ ..البته اگه بشه.
تا قبل از اعلام نتايج مي خوام يه کم اين جا نباشم..

- تو با نامي نو ناميده خواهي شد
كه بر زبان خداوند جاري خواهد شد.
همچنان كه تو تاجي از افتخار بر دست خداوند خواهي بود،
و نيم تاج شاهي در دست خداوند خود،
تو ديگر ” مطرود“ خوانده نخواهي شد،
اما تو حفظي باه (Hephzibah) ناميده خواهي شد
زيرا كه خداوند در تو مشعوف خواهد بود،
و سرزمين تو عروس خواهد شد.“

"Everyone knows that the lives of clouds are very active, but very short," writes Bruno Ferrero. And that brings us to another story:
A young cloud was born in the middle of a great storm in the Mediterranean Sea. But it hardly had time to grow there; a strong wind pushed all the clouds towards Africa.
As soon as they arrived on the continent, the climate changed: a warm sun shone in the sky, and down below the golden sand of the Sahara desert spread into the distance. The wind continued to push them towards the forests in the south, since it hardly ever rains in the desert.
However, just as it is with young people, so with young clouds: this one decided to break away from its parents and older friends, to see the world.
- What are you doing? - complained the wind. - The entire desert is exactly the same! Come back to the group, and let's go to the center of Africa, where there are beautiful mountains and trees!
But the young cloud, a rebel by nature, did not obey; little by little, it lowered its altitude, until it was able to float on a gentle, generous breeze down near the golden sands. After wandering all over the place, it noticed that one of the dunes was smiling at it.
It was because the dune was also young, recently formed by the wind which had just passed. Straight away, the cloud fell in love with its golden hair.
- Good morning - said the cloud. - What is it like living down there?
- I have the company of the other dunes, the sun, the wind, and the caravans which pass by from time to time. Sometimes it is very hot, but it is bearable. And what is living up there like?
- There is also the wind and the sun, but the advantage is, I can wander across the sky and get to know everything.
- For me life is short - said the dune. - When the wind returns from the forests, I will disappear.
- And does that make you sad?
- It gives me the impression that I am of no use to anyone.
- I feel the same way. As soon as another wind comes, I will go south and become rain; however, that's my destiny.
The dune hesitated for a moment, before saying:
- Did you know that, down here in the desert, we call the rain Paradise?
- I didn't know I could become something so important - said the proud cloud.
- I've heard several legends told by old dunes. They say that, after the rain, we are covered in herbs and flowers. But I'd never know what that is like, for in the desert it only rains very rarely.
This time it was the cloud which hesitated. But then it started to smile joyfully:
- If you like, I can cover you with rain. Although I've only just arrived, I am in love with you, and would like to stay here forever.
- When I first saw you up in the sky, I too fell in love - said the dune. - but if you turn your lovely white hair into rain, you will die.
- Love never dies - said the dune. - It transforms; and I want to show you Paradise.
And so it began to caress the dune with droplets; they remained together like this for a long time, until a rainbow appeared.
The next day, the small dune was covered in flowers. Other clouds passing towards central Africa, thought that must be part of the forest they were searching for, and poured down more rain. Twenty years later, the dune had become an oasis, which refreshed travelers under the shade of its trees.
And all because, one day, a loving cloud hadn't been afraid to give up its life in the name of love.


اين هم ترجمه ي فارسي ش:
برنوفررو مي نويسد: "همه مي دانند که زندگي ابرها بسيار پر تحرک است، و اما بسيار کوتاه!"
ابر جواني در ميانِ طوفانِ عظيمي بر فراز درياي مديترانه به دنيا آمد. اما فرصتي براي رشد در آن منطقه نيافت؛ بادِ عظيمي تمام ابرها را به سوي افريقا راند. همين که له قاره ي افريقا رسيدند آب و هوا عوض شد: آفتاب تندي در آسمان مي درخشيد. و در زير، شن هاي خشکِ صحرا ديده مي شد. باد آن ها را به سوي جنگل هاي جنوب راند؛ در صحرا هيچ باراني نمي باريد.
بنابراين ابر جوان هم مثل انسان هاي جوان تصميم گرفت از پدران و دوستانِ پيرترش جدا شود و به کشفِ جهان بپردازد.
باد اعتراض کرد: "چه کار مي کني؟ صحرا همه جا يک شکل است! به گروه برگرد تا به مرکز افريقا برويم. آن جا کوه ها و درختانِ زيبايي وجود دارد." اما ابر جوان و عاصي، توجهي نکرد. کم کم ارتفاعش را کم کرد، تا سرانجام نزديکِ تپه هاي شني، پشتِ نسيم ملايمي نشست. پس از مدتِ درازي، متوجه شد که يکي از تپه ها به او مي خندد.
تپه هم جوان بود. باد تازه آن را شکل داده بود. همان جا، ابر عاشقِ تپه شد.
- "روز به خير، زندگي در آن پايين چه طور است؟"
- "با تپه هاي ديگر، خورشيد، باد و کاروان هايي هم صحبت ايم که هر از گاهي از اين جا مي گذرند. گاهي خيلي گرمم مي شود اما تحمل مي کنم. زندگي در آن بالا چه طور است؟"
- "اين جا هم باد و خورشيد کنار ماست. اما حُسن ش اين است که مي توانيم در آسمان بگردم و با چيزهاي زيادي آشنا بشوم."
تپه گفت: "زندگي من کوتاه است. وقتي که باد از جنگل برگردد ناپديد مي شوم."
- "حالا غمگيني؟"
- "حس مي کنم به هيچ دردي نمي خورم."
- "من هم همين احساس را دارم. باد جديد که بيايد، مرا به جنوب مي راند و باران مي شوم. به هر حال، سرنوشتم همين است."
تپه لحظه اي مکث کرد و بعد گفت: "مي داني که اين جا، در بيابان، به باران مي گوييم بهشت؟"
ابر با غرور گفت: "نمي دانم مي توان به چيزي به اين مهمي تبديل شوم يا نه"
- "از تپه هاي پير افسانه هاي زيادي شنيده ام. مي گويند که بعد از باران، گياه و درخت ما را مي پوشاند. اما هيچ وقت نفهميده ام اين يعني چه. در بيابان، باران خيلي کم مي بارد."
اين بار ابر مکث کرد، اما خيلي زود دوباره خنديد: "اگر بخواهي مي توانم باران بر سرت بريزم. همين که رسيدم، عاشقت شدم و دلم مي خواهد هميشه کنارت بمانم."
تپه گفت: "وقتي براي اولين بار تو را در آسمان ديدم، من هم عاشقت شدم. اما اگر موهاي زيبا و سفيدت را به باران تبديل کني، مي ميري."
ابر گفت: "عشق هرگز نمي ميرد. دگرديسي مي يابد؛ مي خواهم بهشت را نشانت بدهم."
و با قطره هاي ريز باران، شروع کرد به نوازش تپه؛ زمانِ درازي به همين شکل ماند، تا اين که رنگين کمان ظاهر شد. روز بعد، تپه ي کوچک از گل پوشيده شده بود. ابرهاي ديگري که از آن جا مي گذشتند، ديدند که آن جا، جنگلِ کوچکي به وجود آمده، و آن ها هم بر تپه باريدند. بيست سال بعد، آن تپه واحه اي شده بود که با سايه ي درختانش، مسافران را پناه مي داد.
و همه ي اين ها به خاطرِ اين بود که روزي، ابري عاشق، نترسيد و زندگي ش را فداي عشق کرد.

×××××××××××××××××××××


مي دوني؟ من سفر با اتوبوس، تو شب رُ خيلي دوست دارم. خصوصاً اگه مهتابي باشه اون شب.. نمي دونم چرا ولي يه جورايي ديوونه ي ماه هستم.. معمولاً عادت دارم شب ها تا دير وقت بيدار باشم و صبح بخوابم (مثلاً ديشب 7:30 صبح خوابيدم) واسه همين هم شب هايي که تو راه باشم، يه جورايي بهم خيلي خوش مي گذره. تا 9 و 10 شب که اصولاً همه بيدارن و دارن فيلم مي بينن و غيره. از 10 و 11 کم کم بقيه مي خوابن، چراغا خاموش مي شه و اگه بخواي کتاب بخوني بايد به نور ضعيفِ قرمز رنگ و دست اندازهاي جاده عادت داشته باشي (که من دارم!) ..عظمتِ کوه ها؛ وسعتِ دشتي که ازش رد مي شيم.. و اگه ماه هم باشه که ديگه آخ جون!
ولي اين بار جداً نمي دونم قراره چه کار کنم.. نه نامه اي در کاره که بنويسم (نوشته هاي خصوصي! يادته؟) نه کتابي که... و نه کسي که.. گرم ياد آوري يا نه، من از يادت نمي کاهم؛ تو را من چشم در راهم..
مي دونم.. اين هم مي گذره.. مثلِ همه ي چيزهاي ديگه..
ديشب داشتم واسه يه نفر کامنت مي ذاشتم که چشمم دوباره به اين جمله خورد:
آره، دوستي «تا» نداره ولي تو تا زنده اي نسبت به چيزهايي که اهلي کرده اي، مسئولي. تو مسئولِ گُلِ ت يي. شهريار کوچولو براي آن که يادش بماند تکرار کرد: من مسئولِ گُلم م..

پنجشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۲



گويند لحظه اي ست روييدنِ عشق، آن لحظه هزار بار تقديم تو باد :)


من امسال عيديمو كلي زودتر گرفتم يه عيدي خوب كه باعث شده حس تنهاييم تا حد زيادي از بين بره. خيـــــــــــــــــــــــلي مرسي خدا جونم. (سارا)
اين رُ به اين دلين اين جا نوشتم که چون من هم... همون قولِ مشهور..! ok؟ مرسي!
ديگه اين که مهديِ حس غريب هم خداحاقظي کرد و همين طور گوليه آهنگِ Helloش هم قشنگ ـه !
راستي! خيلي جالب بود! شما هم اين جا برين حتماً !! و ديگه اين که خبرِ توقيفِ کتاب "وبلاگستان؛ شهر شيشه اي"
خُب، من يه کم احتمالاً دارم مي رم مسافرت :)
راستي نمي دونين blogspot چش شده؟ يه وبلاگ داشتم مالِ عهدِ بوق که يک سالي پابليش نشده بود.. الآن دو روزه دارم روش کار مي کنم نتيجه نمي ده.. ديشب 2 ساعت تقريباً داشت پابليش مي کرد و امروز هم يک ساعت و نيم (و تموم نمي شه!!) ديگه داره کلافه م مي کنه..
پ.ن. عکس رُ از الهه ي مهر قرض کردم!
مي خواين بدونين چه جور آدمي هستين؟ اين تستِ Emode رُ که به فارسي ترجمه شده (تيک تاک) جواب بدين. تنها کاري که بايد بکنين اينه که ترتيب جواب ها به خاطرتون باشه.. کليدش رُ آخر مي گم:

هوا خيلي گرما، شما در حالِ مسافرت هستين و آب هم کم دارين؛ شما همراه تون 5 تا حيوون دارين: يک گاو / يک ميمون / يک گوسفند / يک اسب و يک شير.
1- هوا خيلي گرمه و آب هم کم دارين؛ اگه ذخيره ي آب تون تموم شه همتون در بيابان مي ميرين. اگه بخواين جونِ سالم به در ببرين بايد يکي از حيوون ها رُ رها کنين و با 4 تاي ديگه ادامه بدين. خُب، چه حيووني رُ انتخاب مي کنين؟
2- 4 تا حيوون براتون باقي مونده: واي! بيابون آتش گرفته! چيزي نمونده که آتش به شما برسه و ذخيره ي آب تون خيلي کم تر شده. تنها راهِ رهايي ادامه دادن با 3 همراه ـه. خُب؛ کدوم رُ رها مي کنين؟
3- سه تا حيوون باقي مونده.. به راه تون ادامه مي دين؛ گرما.. گرما.. گرما!! واحه اي که به دنبالش بودين خشکيده و آب به اندازه ي 3 نفر ندارين، براي نجاتِ جونِ خودتون هم که شده يکي از حيوون ها رُ بايد رها کنين و با 2 تاي ديگه به راه تون ادامه بدين.. خُب، اون کدومه؟
4- راهپيمايي خيلي طولاني هست و هوا هم به شدت گرم. مي تونين حاشيه ي صحرا رُ که به افق مي رسه ببينين.. اگه شانسي واسه زنده موندن باشه واسه دو نفره. تنها يک حيوان رُ با خودتون مي برين! خُب، کدوم رُ پشتِ سر مي ذارين؟
تبريک! 5 يي در کار نيست..! هر دو تاي شما جونِ سالم به در بردين. بنابر يک باورِ ژاپني بيابان نمادِ سختي ها و مشقت هاي زندگي هست و اين حيوون ها هم جنبه اي از زندگي شما. به ترتيبي که حيوون ها رُ رها کردين مي تونين اهميتِ اين جنبه ها رُ واسه خودتون بدونين و خودتون رُ بهتر بشناسين. حيواني را که رها مي کنين کم اهميت تر است و اوني که تا آخر، همراهِ شما اومده؛ مهم ترين جنبه ي شخصيتي شماست!
1- شير نماد غرور
2- ميمون نماد محبت
3- گوسفند نمادِ رفاقت
4- اسب نمادِ احساسات
5- گاو نمادِ احتياجاتِ اصلي.

A small truth to make our lifes 100%!!!?? a
If:
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
Is equal to:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26
Then:
H+A+R+D+W+O+R+K = 8+1+18+4+23+15+18+11 = 98% only
K+N+O+W+L+E+D+G+E = 11+14+15+23+12+5+4+7+5 = 96% only
L+O+V+E = 12+15+22+5 = 54% only
L+U+C+K = 12+21+3+11 = 47% (don't most of us think this is most important???) a
Then what makes 100%? Is it Money? ..... No!!!!! Leadership? ...... a
NO!!!! a
Every problem has a solution, only if we perhaps change our attitude, To go to the top, to that 100%, what we really need to go further a bit more
A+T+T+I+T+U+D+E = 1+20+20+9+20+21+4+5 = 100% a

It is OUR ATTITUDE towards Life and Work that makes OUR LIFE 100%. a
Don't you think so?!?!?!?! a
Good Luck! a

پ.ن. يه چيزي رُ داشت يادم مي رفت!
يه سايت هست که هر روز عکس هاش رُ به روز مي کنه و اکثراً فوق العاده هستن! چون حجم وبلاگ به اندازه ي کافي سنگين هست فقط لينک ش رُ مي دم. (لينکِ بخشِ عکسِ روز) و البته مي تونين از اين طريق subscribe بشين تا واسه تون mail بزنه ؛)

چهارشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۲

يه روز غيبت و يه کم وب گردي.. امشب فيلمِ «هويتِ پنهان» رُ ديدم (شبکه ي دو گذاشته بود!) خيلي فيلمِ تميزيه (البته کلي سانسور شده ي IRIBش) اين بار سومي بود که مي ديدم ش :)
خُب، يه سري لينک، ماحصلِ وبگردي: آهنگِ Tango To Evore از Loreena McKennitt رُ از اين جا بشنويد. (آهنگِ خيلي قشنگيه! توصيه مي کنم حتماً گوشش کنين؛ شايد اصلاً گذاشتم ش bg sound وبلاگ.. راستي فرمتِ rm هست مي تونين دانلودش کنين)
و يه وبلاگ به اسم جهان و انسان در فلسفه و اين هم Toolbar فارسي (آزمايشي) از Google که مي تونين از اين جا نصب ش کنين! و اين هم برنامه ي جالب Click on line از stephen cool (هر هفته لينک هاي جالب!) و اگه مي خواين بدونين الآن فلان جا (هر شهر و هر کشوري تو دنيا) ساعت چنده از اين جا استفاده کنين.
مشکلِ ياهوم هم حل نشد. يعني مجبور شدم فرمت کنم و همه چيز از نو.. ولي اين لينک هل فکر کنم به دردتون بخوره: اگه ID تون قفل کرده و واردِ مسنجر نمي شه (ولي واردِ سايت مي شه) اين مطلب رُ بخونين :) و در کل اگه با ياهو مسنجر يا هر چيز ديگه مشکل پيدا کردين با خودِ سايت در ميون بذارين!! اين لينک لينکِ مستقيمِ feedback واسه تيم ساپورتِ ياهو هست. مثلاً من سرِ همون مشکلي که گفتم؛ شب بهشون mail زدم و توضيح دادم که چي شده. (نمي دونم کي جواب دادن ولي فردا صبح ش که چک کردم جواب داده بودن) و نوشته بود که برو فلان جاي ويندوز و permit هاي paste operation via java رُ فعال کن..
خُب لين بسه ديگه! نه يه چيز ديگه هم هست.. نمايشگاهِ آرمان (فرانسوي) در موزه ي هنرهاي معاصر: توصيه مي کنم حداقل عکسِ کارهاش رُ ببينين ( اين جا) يا اگه حوصله ش رُ ندارين اين چند تا کارش رُ ببينين (ready madeهايي که با ويولن ساخته) يک و دو و سه و چهار و پنج و يا اين کارِ کفش ها ش..
خُب ديگه.. شب به خير :)

دوشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۲

يه سري جُکِ بي مزه و لوس و چرت ولي end ِ فمينيستي..! خلاصه واسه خانوما. (نازه فکرش رُ بکنين من 3 / 4 روز پيش با اينا از خواب پاشدم! يه خانوم با شخصيت اينا رُ بلند بلند مي خوندن و مي خنديدن..!!)

فرق شوهر کردن و سگ نگه داشتن چيه؟
سگ به فرش ت گند مي زنه، مرد به زندگي ت!

چرا مغزِ مردها گرون تر از مغزِ زن ها ست؟
آخه زن ها از مغز شون تا به حال استفاده کردن! (*جونِ عمه شون!)

- ببين خانوم، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز پونزده هزار کلمه براي صحبت کردن استفاده مي کنند، ولي زن ها از سي هزار کلمه. ديدي ثابت شد شما زن ها بيشتر از ما مردها حرف مي زنين؟
- هيچ هم همچين چيزي نيست. فوق ش ثابت شده که ما هر حرف رُ بايد دو بار بزنيم تا توي مخِ شماها فرو بره!

بهترين انتقام از زني که شوهرتون رُ از چنگ تون در آورده چيه؟
بذارين شوهرتون مالِ اون بمونه!

آگهي نيازمندي: به پنج مرد زرنگ و کاري يا يک زن نيازمنديم..

- به پنجاه تا مرد در ته اقيانوس چي مي گن؟
- يه شروع خوب !

يه مرد متاهل تنهايي ميره مسافرت، وقتي بر مي گرده زنش مي پرسه:
- خوش گذشت؟
- عالي بود! خيلي کيف کردم!
- خُب حالا چه قدر خرجت شد؟
- ده هزار دلار !
//خُب مسلمه که حسابي دعواشون مي شه.
خانومه مي گه حالا که اينجوريه من هم تنهايي ميرم مسافرت. وقتي بر مي گرده، شوهره مي پرسه:
- خوش گذشت؟
- عالي بود! خيلي کيف کردم!
- خُب حالا چه قدر خرجت شد؟
- ده دلار !
- مگه مي شه؟
- چرا نميشه؟ شب اول ده دلار دادم يه نوشيدني دم بار خوردم، بعد با يه احمقي مثلِ تو آشنا شدم!

فالگير: فردا شوهرتون مي ميره!
زن: اينو که خودم مي دونم. بهم بگو گير پليس مي افتم يا نه؟

وقتي خدا مرد رُ آفريد داشت تمرين مي کرد!

مرد: عزيزم، من مي خوام از تو خوشبخت ترين زنِ دنيا رُ بسازم!
زن: خير پيش!

فرق مرد با گربه چيه؟
- يکي شون يه موجودِ دله است که بي چشم و روئه و مهم نيست کي بهش غذا مي ده. اون يکي يه حيوونِ ملوس خونگيه!!

فرق بين يک مرد باهوش و هيولاي لاک نِس چيه؟
- هيولاي لاک نس تابه حال چند بار ديده شده!

- وقتي يه زن مي بينه که شوهرش داره زيگزاگ تو حياط مي دوه، بايد چي کار کنه؟
- هيچي، بايد بهتر هدف بگيره و به شليک کردن ادامه بده!

به زني که هميشه مي دونه شوهرش کجاست چي مي گن؟
- بيوه.

چرا مردها از زن هاي خوشگل بيشتر از زن هاي باهوش خوششون مياد؟
- چون قدرتِ چشماشون بيشتر از مغزشونه!

يه پري افسانه اي به يه مرد مي گه: يه آرزو بگو تا برآورده کنم. مَرده ميگه: يه کاري بکن که زنم حسابي احمق بشه تا بتونم با خيالِ راحت بهش دروغ بگم و هِي مُچم رُ نگيره. پريه قبول مي کنه و مي گه: برو خونه تون. آرزوت رُ برآورده کردم. مَرده خوشحال ميره خونه، مي بينه زنش تبديل شده به يه مرد ..!!
مثلِ گلِ اناري، دوسِت دارم هميشه
داد مي زنم: تو دنيا، هيچي چشات نمي شه.. (گلِ انار / رقص مهتاب)

اين چندمين روز هست؟ تا کي.. يا بهتره بگم آخرش چي؟
نمي دونم! فقط مي دونم که (خوش بختانه يا از روي بدشانسي) مي گذره.. همه چيز.. و قبول دارم که خيلي چيزا دستِ ما نيست؛ چون کارِ دست نيست! بايد بخواي (نه فقط عملي. ذهني / روحي / تئوري / کلامي.. و مهم تر از همه؛ عملي) مي شه! be sure !!
any way ، اميدوارم خوب باشه :)

من يه مشکل پيدا کردم که نمي دونم چه کارش کنم :-/
وقتي ميام رو ياهو مسنجر نوشته ها نمياد. يعني مثلاً تو room هستم، n تا ID ليست شده ولي هيچ msgيي تو صفحه ي اصلي نيست (نمياد! حتا msg هاي خودم! در حالي که msgهام send مي شه ولي رو کامپيوتر من نمايش داده نمي شه) و همين طور واسه PM ها و off line ها.. مثلاً صفحه ي PM باز مي شه که از فلاني msg داري ولي هيچي توش نيست.. اگه کسي مي دونه لطفاً زود بهم بگه.. پيشاپيش ممنون :)

My Dear Ghazanfar
I am in a well here and hoping you are also in a well there. I'm writing this letter slowly, because I know you cannot read fast. We don't live where we did when you left home. Your dad read in the newspaper that most accidents happen 20 miles from home, so we moved 20 miles. I won't be able to send the address as the last people who stayed here took the house numbers with them for their new house so they would not have to change their address. Hopefully by next week we will be able to take our earlier address plate here, and our address will remain same too. The weather here isn't too bad. It rained only twice last week. The First time it rained for 3 days and second time for 4 days. The coat you wanted me to send you, your aunt said ita would be a little too heavy to send in the mail with all the metal buttons, so we cut them off and put them in the pocket. Your father has another job. He has 500 men under him. He is cutting the grass at the cemetery. By the way I took Fati to our club's poolside. The manager is Ahmad. He told her that two-piece swimming suit is not allowed in his club. We were confused as to which piece should we remove? Your sister had a baby this morning. I haven't found out whether it is a girl or a boy, so I don't know whether you are an aunt or uncle. Your Uncle Ghasem fell in the nearby well. Some men tried to pull him out, but he fought them off bravely and drowned. Your best friend, Mahmood, is no more. He died trying to fulfill his father's last wishes. His father had wished to be buried in the sea after he died. And your friend died while in the process of digging a grave for his father. There isn't much more news this time. Nothing much has happened. Love, Mom P.S. Ghazanfar, I was going to send you some money but by the time I realized, I had already sealed off this letter

یکشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۲

تا به حال شده فکر کنين چرا ما Amazon نداريم؟ خُب اين جوريا که من شنيدم سايت اينترنتي نشر ناقوس اين کار را براي همه راحت و آسان کرده است,شما براي عضويت در اين سايت آدرس دقيق و شماره ي تماستون رو در فرم ثبت نام مي نويسيد و وقتي که کتابي را در سبد خريد خود قرار داديد و اون رو سفارش داديد از انتشارات ناقوس با شما تماس مي گيرن و در مورد صحت سفارش از شما سوال مي کنند بعد شما پول کتاب انتخابي تون رو به شماره حساب نشريه (هنگام تماس با شما شماره حساب رو به شما اعلام ميکنند) واريز مي کنيد و اين رو به نشريه ناقوس اطلاع مي ديد و شماره ي حواله بانکي رو هم به اونها مي ديد.
ديگه اين که اين کار در سراسر ايران براي همه ممکن هست. پول پستِ معمولي رو خود نشريه پرداخت مي کنه و کتابهايي که شما اينطوري از سايت خريد مي کنيد رُ با 10 درصد تخفيف به شما مي فروشه.(ديگه چي مي خواين؟)
×××
يه مطلب از زنانه (بدون شرح) و يه وبلاگِ به اسم مي رقصم که اگه خواستين بخونين..
و در پايان هم يه فلش که حتماً ببينين ش!! (هر چند به جاي ايتاليا بايد مي نوشت ايران) ايتاليايي ها چه طور با اروپايي ها فرق دارن

اي رهروان! اين است حقيقتِ عالي رنج؛ زاييده شدن به راستي رنج است، پيري رنج است، بيماري رنج است، مرگ رنج است، دور بودن از چيزهاي خوشايند رنج است، به آرزو نرسيدن رنج است.. سخن کوتاه: پنج بخشِ دلبستگي رنج است.
اي رهروان! اين است حقيقتِ عالي خواستگاهِ رنج؛ خواستگاهِ رنج، آروزي نفس است که به دوباره زاييده شدن مي پيوندد و به کامراني و شهوت بسته است. کامي که اين جا و آن جا به جست و جو ست..
اي رهروان! اين است حقيقتِ عالي رهايي از رنج؛ رهايي از رنج همان رهايي از آرزوي نفس است: ترکِ آن است و روي گرداندن از آن و بريدن از آن، تا آن جا که هيچ نشاني از آن نماند.

در روز هفتم از سحرگاهِ جشن بدر نيمه ي تابستان بانو مهايا از خواب برخاست. ئر گلاب شست و شو کرد و پيشکش ها داد.. آن گاه به خواب رفت. در خواب ديد که چهار شاه بزرگ، بسترش را به کوهّ هيماليا بردند و بر فلاتِ منوسيلا قرار دادند. آن گاه همسرانِ چهار شاه آمدند و او را به درياچه ي انوتته راهنمايي کردند تا شست و شو کند و از همه ي آلايش هاي انساني پاک شود. خواب گزاران به تأويلِ اين خواب گفتند: «تو صاحب پسري خواهي شد که اگر در خانه بماند شاه خواهد شد؛ شاهِ جهان! و اگر خانه را ترک و جهان را رها کند، در جهان، بودا (درنده پرده ي جهل) خواهد شد.» و اين چُنين بودا به دنيا آمد. او همچون لائوتسه و مسيح آرزو داشت که نيکي به جاي بدي و مهر به جاي کين بازگردد و در برابرِ نفهمي و دشنام خاموش مي ماند. «اگر مردي از سرِ ابلهي با من بد کند من او را در پناهِ مهرِ بي کين م جاي خواهم داد.»
بودا سالِ 483 ق.م. در 80 سالگي در گذشت، در حالي که آخرين سخنش اين بود: "سخت به حقيقت بياويزيد. جز در خرد پناهِ ديگري نجوييد. اينان هستند.. که به بدترين بلندي خواهند رسيد! اما آنان بايد مشتاقِ آموختن باشند." (جام جم / شاه کليد)

امروز ويندوز نصب کردم.. هر دفعه يه کم بيشتر عقب نشيني مي کنم! اين دفعه 3 تا درايو رُ گذاشتم واسه PC ؛ فکر کنم باقي ش واسه م کافي باشه.. اين جوري احتمالاً کمتر crash مي کنه..
اصلاً يه معني مي ده؟ دختره ي چشم سياهِ جغله بخواد رو دستِ من بلند شه؟ نمي دونم چه کاري کرده که همه ش مامان اسمِ اونو مياره.. تکون مي خورم مي گه ماندانا فلان، ماندانا بيسار.. بازم خوبه 6 سال از من کوچيکتره..! ولي در کل حاليش مي کنم! حالا مي بينين.. عمراً اگه اون بيشتر از 6 رُ بکشه، مطمئن م جا مي زنه.. حالا مي بينيم !!

قهرماني هستي
اگر درونِ قلب ت را بنگري.
چرا بايد از آن چه که هستي بترسي؟
پاسخ را خواهي يافت
اگر به روحت نزديک شوي
حزنِ آشنايت پر مي کشد..
آن گاه قهرمان سر مي رسد
که توانِ ادامه دادن دارد
و تو ترس هايت را کنار خواهي گذاشت
و مي داني که بقا خواهي داشت
پس هرگاه احساس نااميدي کردي
درونت را بنگر و قوي باش
و سرانجام حقيقت را خواهي ديد
که قهرماني در تو نهفته است..
راهي ست طولاني
آن گاه که به تنهايي با دنيا رو به رو مي شوي
کسي نيست که دستِ ياري
به سويت دراز کند
عشق را مي تواني بيابي
اگر در درونت کاوش کني
و احساس تهي بودنت
رخت خواهد بست..
خدا مي داند
که رسيدن به روياها دشوار است
اما نگذار کسي
روياهايت را از تو بگيرد
استوار باش
فردايي هست.
به موقع
راهت را خواهي يافت.
(ماريا کري Mariah Carey * )

شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۲

هري پاتر و محفلِ ققنوس (يا همون فرمانِ ققنوس)
جلدِ پنجم از سري کتاب هاي هري پاتر..
شما مي تونين ترجمه شده ي اين کتاب رُ به صورت رايگان بخونين!
براي اطلاعاتِ بيشتر به سايتِ بُعدِ هفتم مراجعه کنين و اگر حوصله ندارين از لينک هاي زير استفاده کنين:
عکس روي جلد.
بخش اول.
بخش دوم.
بخش سوم.
ادامه؛ در دستِ ترجمه :)
××××××

براي خوندنِ رمانِ «آهستگي» از ميلان کوندرا (با ترجمه ي دريا نيامي) هم از لينک هاي زير مي تونين استفاده کنين:
قسمتِ اول.
قسمتِ دوم.
قسمتِ سوم.
قسمتِ چهارم.
قسمتِ پنجم.


دوستت دارم 
<br />بيشتر از ديروز 
<br />كمتر از فردا




در كنار او بودن بيش از اندازه لذت بخش است ، با او بودن خوبيه مطلق است ، آرامشي دروني است ، تكيه كردن بر شانه هايش ، احساس گرمي نفسهايش ، برق چشمهايش ، نگاهي به گرمي قلبش ، خوبيش ، مظلوميتش ، همه و همه او را دوست داشتني ترين مخلوق كرده ، ديدنش ، صداي مهربانش ، روي ماهش و اشكهاي پاكش او را بهترين انسان روي زمين كرده ، او بهترين است و بهترينها در مقابلش هيچ ، در كنارش بودن ولي هرگز نرسيدن بدترين زجر دنياست...(کوچه)
پ.ن. امروز يه خبر بد شنيدم! اميدوارم حداقل اين بخش نامه واسه سالِ ديگه باشه..
پ.پ.ن. از آن جا که تمام انسانيت، بدونِ اجازه ي استيناف محکوم شده بود، نوع بشر تصميم گرفت در برابر احتمالِ تصميم خدا براي دوباره گستردنِ قدرتِ مستبدانه ي خود، يک ساز و کارِ دفاعي خلق کند. در هر حال، هزار سال مطالعه منجر به چُنان روش هاي قانوني متعددي شد که سرانجام، از حدِ خودمان فراتر رفتيم و عدالت به کلافِ سردرگمي از شروط و مواد و بندها، حقوق و متونِ متناقض تبديل شد که هيچ کس نمي توانست آن ها را درست درک کند.
با يک دست مي دهي و با يک دست مي گيري. وقتي دلِ خدا به رحم آمد و پسرش را فرستاد تا جهان را نجات دهد، چه شد؟ پسرش در دست هاي همان عدالتي سقوط کرد که خودش آفريده بود.. (ورونيکا.. پائولو کوئليو)
elle est grise
il est blance
elle ne sont pas rose

آن گاه يکي از پيرانِ شهر گفت: با ما از خوبي و بدي سخن بگو.
و او پاسخ داد:
از آن خوبي که در شماست مي توانم سخن بگويم، اما نه از بدي. زيرا مگر بدي چيست، به جز خوبي که از تشنگي و گرسنگيِ خويش رنج مي کشد؟ راستي را، خوبي چون گرسنه باشد حتا در غارهاي تاريک در پي خوراک مي گردد، و چون تشنه باشد حتا از آب هاي مرده مي نوشد.
شما هرگاه که با خويشتنِ خويش يکي باشيد، خوبيد. آن گاه که با خويشتنِ خويش يکي نباشيد، بد نيستيد. زيرا خانه اي که در آن خلاف افتاده باشد، کنام دزدان نيست؛ خانه اي است که در آن خلاف افتاده است. و کشتي بي سکان شايد بي مقصدي در ميانِ جزيره هاي پر خطر سرگردان شود، اما به ته دريا فرو نمي رود.
شما خوبيد آن گاه که بکوشيد از خود بدهيد. هر گاه که از براي سودي براي خود باشيد بد نيستيد. زيرا آن گاه که در پي سود باشيد ريشه اي هستيد که به خاک چنگ انداخته است و پستانِ او را مي مکد. بي گمان ميوا نمي تواند به ريشه بگويد «مانند من رسيده و پر آب باشد و هميشه از مايه ي خود ببخش.» از براي ميوه بخشيدن نياز است، چُنان که گرفتن هم نياز ريشه است.
شما آن گاه خوبيد که در گفتارِ خود تماماً آگاه باشيد. اما هرگاه به خواب برويد و زبان تان هرز بگويد، بد نيستيد. حتا گفتارّ لکنت آميز هم بسا که زبانِ ناتوان را توان ببخشد.
شما آن گاه خوبيد که با عزمِ تمام و گام استوار به سوي مقصدِ خود رويد. اما هرگاه آن را لنگ لنگان بپيماييد بئ نيستيد. حتا کساني که مي لنگند واپس نمي روند! اما اي تن دُرُستان و اي تيز رُوان، زنهار که در برابرِ لنگان ملنگيد و اين را مهرباني مپنداريد.
شما به هزار گونه خوبيد. اما آن گاه که خوب نيستيد، بد نيستيد. تنها تن بهل (behel از مصدر هليدن و هشتن) و تن آساييد. دريغا که گوزنان نمي توانند تيزپايي را به سنگِ پشتان بياموزند.
خوبي شما در خواهشي است که از براي رسيدن به خويشتنِ بزرگِ خويش داريد. و اين خواهش در همه ي شما سرشته است. اما نزدِ پاره اي از شما اين خواهش رودِ خروشاني است که شتابان به سوي دريا مي رود و رازهاي کوه ساران و نغمه هاي بيشه زاران را با خود مي بَرد. نزدِ پاره اي ديگر اين خواهش جوي همواري ست که خود را در پيچ و تاب هايش از ياد مي بَرد و در رسيدن به ساحل دريا درنگ مي کند.
اما زنهار آن که خواهشِ بيشتري دارد با آن که پاي خواهشش مي لنگد نگويد: "چرا آهسته و لنگ لنگان مي روي؟" زيرا خوبانِ حقيقي از برهنگان مي پرسند "پس پيراهن ت کجاست؟" يا از بي خانگان نمي پرسند "چه بر سرِ خانه ات آمده؟" (پيامبر - درباره ي خوبي و بدي)

لينکِ استاد آن لاين رُ گذاشتم کنارِ صفحه: شما به جز استفاده از آموزش هاش، اگه نمره ي امتحانِ آن لاين تون بالاي 75 بشه مي تونين برين امتحانِ کتبي (حضوري-اصفهان) رُ هم بدين و مدرکِ مربوطه رُ بگيرين. اميدوارم به دردتون بخوره ؛) البته اميدوارم دردي نداشته باشيد! فقط موردِ استفاده واقع بشه :)
و دو تا لينکِ ديگه: اگه خواستين مي تونين شبکه هاي جام جم رُ اين جا ببينين. شبکه ي يک و شبکه ي دو
پ.ن. تا به حال حتماً زياد شنيدين Under Construction. شما اين جا مي تونين انواعِ نمادهاي اين جمله رُ با توضيح نوع کاربرد و معناش ببينين :)
پ.پ.ن واسه هکِ admin ويندوز XP اين مقاله رُ بخونين!

جمعه، تیر ۲۷، ۱۳۸۲



ديدار با بلاگرها



چراغِ آسمون نذرِ دلِ تو..!
مرسي از همه ي بچه ها که امروز بودن :) خيلي خوش گذشت (مثلِ هميشه) ..نمي خوام سفرنامه بنويسم ولي واسه ي ثبت در خاطره ي تاريخ مي نويسم:
جمعه 27 تير 82 - ساعت 4:30
من و مسعود و آزي و ميترا و شيما و بهناز و افسانه و شهرزاد و.. فرهاد و ميلاد (اگه اشتباه نکنم) و ليلا و مريم و مامان ميترا (!) و.. (اسمِ اينا رُ بعداً ياد گرفتم!! اسم باقي رُ هم اصلاً ياد نگرفتم!!!)
ميني بوس - پرده ي سبز - گرما - تخت جمشيد - قتل عمد! - بيمارستان
ميوه - برگشت - يک دلار = هزار تومان - عکس - ميدان معلم ( 4راه گاز؟ )
و البته: عکسِ سيلوئت - شلوار - معالي آباد - شام
خونه - Y! msger - چت - وبلاگ
HTML - فرانسه - خواب..
خلاصه ممنون از همه :) خصوصاً فرهاد !

من يه وبلاگ چند وقت پيش خوندم ولي آدرس ش رُ گم کردم، يکي از نوشته هاش اين بود
التماس شكوه زندگي را فرو مي ريزد
تمنا بودن را بي رنگ مي كند
و آنچه از هر استغاثه بر جاي مي ماند، ندامت است
تحمل تنهايي به مراتب آسان تر از گدايي دوست داشتن است

اگه کسي آدرس ش رُ مي دونه بهم بگه لطفاً..
پ.ن. به خاطرِ سبُک شدنِ صفحه تعدادِ نوشته هاي نمايش داده شده رُ کم کردم. لطف کنين براي msg هاي قبلي به آرشيو مراجعه کنين ؛)
پ.پ.ن. عکسِ بالا رُ از وبلاگِ جاده برداشتم که پر از شعره..!

How do you know who to marry?
- A few interesting answers from children !


HOW DO YOU DECIDE WHO TO MARRY?
You got to find somebody who likes the same stuff. Like, if you like sports, she should like it that you like sports, and she should keep the beer and food coming. (Alan,
age 10)
^
WHAT IS THE RIGHT AGE TO GET MARRIED?
Twenty-three is the best age because you know the person FOREVER by then. (Camille, age 10)
-
No age is good to get married at. You got to be a fool to get married. (Freddie, age 6) [Very wise for his age]
^
HOW CAN A STRANGER TELL IF TWO PEOPLE ARE MARRIED?
You might have to guess, based on whether they seem to be yelling at the same kids. (Derrick, age 8)
^
WHAT DO YOU THINK YOUR MUM AND DAD HAVE IN COMMON?
Both don't want any more kids. (Lori, age 8)
^
WHAT DO MOST PEOPLE DO ON A DATE?
Dates are for having fun, and people should use them to get to know each other. Even boys have something to say if you listen long enough. (Lynnette, age 8) [Isn't she a treasure]
-
On the first date, they just tell each other lies and that usually gets them interested enough to go for a second date. (Martin, age 10)
^
WHAT WOULD YOU DO ON A FIRST DATE THAT WAS TURNING SOUR?
I'd run home and play dead. The next day I would
^
WHEN IS IT OKAY TO KISS SOMEONE?
When they're rich. (Pam, age 7)
-
The law says you have to be sixteen, so I wouldn't want to mess with that.(Curt, age 7)
-
The rule goes like this: If you kiss someone, then you should marry them and have kids with them. It's the right thing to do. (Howard, age 8)
^
WHAT IS BETTER, BEING MARRIED OR BEING SINGLE?
It's better for girls to be single but not for boys. Boys need someone to clean up after them. (Anita, age 9) [Bless you child]
^
HOW WOULD THE WORLD BE DIFFERENT IF PEOPLE DIDN'T GET MARRIED?
There sure would be a lot of kids to explain, wouldn't there? (Kelvin, age 8)
~
"And the #1 Favourite is........"
~
HOW WOULD YOU MAKE A MARRIAGE WORK?
Tell your wife that she looks pretty even if she looks like a truck. (Ricky, age 10)


پ.ن. نمي دونم.. ديگه با نوشتنِ وبلاگ هم آروم نمي شم.. مي دوني چي دلم مي خواد؟ کوير.. 4ever.. ملکوت.. کتاب اعترافاتِ آگوستينِ قديس، جلد ششم، ص 15 (حيف که نمي تونم اين جا بنويسم ش..)

پنجشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۲

قاصدک! هان؟ چه خبر آوردي؟
از کجا؟ وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي.. اما.. اما؛
گِرد بام و در من
بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري - باري
برو آن جا که بود چشم و گوشي با کس
برو آن جا که تو را منتظرند..
قاصدک!
در دلِ من همه کورند و کرند.

دست بردار از اين در وطنِ خويش غريب!
قاصد؛
تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
که دروغي تو، دروغ..
که فريبي تو، فريب.

قاصدک!
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند.. (Flash)

Wit and Wisdom From The Internet

Never be afraid to try something new. Remember, amateurs built the Ark professionals built the Titanic.
Love is grand - divorce is a hundred grand.
Politicians and nappies have one thing in common, they should both be changed regularly and for the same reason.
Time may be a great healer, but it's also a lousy beautician.
Age doesn't always bring wisdom, sometimes age comes alone.
Life not only begins at forty, it also begins to show.
If you want breakfast in bed, sleep in the kitchen.

چهارشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۲

يک ميليون و 450 هزار و 676 نفر..! تعداد کساني که در کنکور شرکت کردن امسال!! بگذريم ؛) مي دونم هيچ کس حال و حوصله ي صحبت کردن در اين مورد رُ نداره..
خُب، مي دونم که صفحه ي وبلاگ خيلي سنگين شده که به زودي درست مي شه. فعلاً تنها کاري که از دستم بر ميومد حذفِ عکس هاي هر پُست بود و تغيير temp نياز به وقت هست که فعلاً کم دارم! خُب واسه امروز اکتفا مي کنم به اين پرنده ي خوشگل که يه برنامه ي خيلي کوچيکه! دانلودش کنين، کلي سرگرم تون مي کنه..!
فعلاً شب به خير :)
پ.ن: همه تابستون مي شن بي کار مي شن من وقت کم ميارم..!
پ.پ.ن: يک نشانه ي زلزله :
× 15 دقيقه قبل از زمين لرزه آب رودخانه ها (به طور محسوسي) پايين مي آيد.
× هميشه به ترتيب خاصي زمين لرزه مي آيد: مثلاً اول نقطه ي A بعد نقطه ي B بعد نقطه ي C و اگر n سال ديگر هم تکرار شود؛ اول نقطه ي A بعد نقطه ي B و..
چند دقيقه قبل از زلزله
فاصله ي بينّ گسل ها کمتر مي شود.
لرزش هاي هميشگي (در حدِ خيلي کم / خارج از توانِ حسي انسان ها) متوقف مي شود.
کاهشِ محسوسِ دماي آب (آزاد)
پ.پ.پ.ن: برخورد با واقعيت ؛ رئاليسم(برخورد با واقعيت - واقعيت نگري) ايدآليسم (ديدنِ جهان به صورتِ آن چه که در ذهن متصور شده) سورئاليسم.
× روشِ ايده آليسم در واقعيت هميشه با شکست همراه بوده، هر چند افرادِ ايده آليسم در ادبيات و شعر و شاعري موفق اند. (سهراب سپهري: البته بيشترِ اشعارش از انديشه ي بودايي ش شکل مي گيرد. *فرقه اي از بودايي ها: اين تفکر را دارند که دنيا را بدونِ هيچ مشکلي مي بينند.)
× سورئاليسم: شکستنِ زمان و مکان (مثل خواب ديدن) رئاليسم جادويي، جريانِ سيالِ ذهن. (بوفِ کورِ صادق هدايت)
توجه! در روشِ پژوهش به ايده آليسم و سورئاليسم کاري نداريم.
مسائلي که با آن ها برخورد مي کنيم: الف)حل مي شوند. ب) تسليم آن ها مي شويم. # مسائل بايد با واقعيت رو به رو شوند تاحلِ آن درست باشد. به قولِ واقعيون: مقدمه ي غلط = نتيجه ي غلط.
با محيط در تعامل بودن: يعني در هنگامِ پيش آمدنِ مسائل، به دنبالِ علت باشيم (که معمولاً در زندگي به دنبالِ معلول مي گرديم و اين است علتِ شکست.)
احساس مشکل داشتن: اين حس در اشخاصِ با مسئوليت پيش مي آيد. تا احساسِ مشکل نکنيم، به حلِ آن همت نمي گماريم.
محيط مناسب براي کاوش در مسأله: فضايي که در آن، نمونه ها بري پژوهش به صورتِ مشخص باشند.
دردمند بودن: داشتنِ دردِ تحقيق!! داشتنِ حس تحقيق. داشتنِ اين حس و خواستن براي حل مشکلات.
عواملِ شکست يا پيروزي يک پژوهش: تحقيق و بررسي / روش صحيح انجام کار / زمينه ي مناسب / تلاش و پشت کار / غيره.
از قرن 18 افرادي مثلِ فرانسيس ميکن (نويسنده ي کتاب «ارغنون هستي» / اولين کتاب تحقيقي)، کاپلر، گاليله و غيره؛ وضعيتِ جديدي به وجود آوردند. که افرادِ مهمي مثلِ دکارت (فيلسوفِ فرانسوي) مکتب شک را به وجود آوردند. و اين اولين گفته ي او بود که:
من فکر مي کنم؛ پس هستم!
پ^4.ن. حقيقت چيست؟
حقيقت يک پديده ي ذهني ست که با واقعيت تطابق دارد. در علوم رياضي و متافيزيک ملموس نيست. در علوم تجربي: هست. دهخدا در اين مورد مي گويد: به کُنه مطلب رسيدن و به واقعيت دست پيدا کردن.
راه هاي رسيدن به کنه مطلب:
1- وحي (به اشکالِ مختلف. مخصوص پيامبران)
2- الهامات: الف) به حيوانات: غريزه نوعي الهام است. ب) به بشر: قسمتي فروتر از وحي اما در قرآن به همان نام آورده شده. در بيانِ عامه «حس ششم»
// تولستوي در کتاب "جنگ و صلح" ش بيش از صد نوع نگاه رُ توضيح داده.
// فرعونِ زمانِ موسي؟ "اُپِس" opes بوده.
3- اشراق: يعني راهي که به وسيله ي آن هم عقل و هم دل به حقيقت دست پيدا کنند. شيخ الاشراق: شيخ شهاب الدينِ سهروردي.
// فلسفه ي مَشّاعيّون: پيرو ابو علي سينا و ارسطو.
4- کشف شهود: راهِ اهلِ تفلُس (tafallos=فلاسفه)
را هاي شهود
الف) تخلي (خالي شدن از گناه)
ب) تحلي (پاک شدنِ دل)
پ) تجلي (تجلي شدنِ خداوند)
5-منطق (=درست انديشيدن.) منطق مقدمه اي ست براي فلسفه.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تخيل و خيال: [عده اي معتقدند که] از کلمه ي خيال khayaal مي آيد. (در فانوس شکل هايي بوده که وقتي مي چرخيده -به صورتِ متحرک- روي پرده مي افتاده و شکل هاي مجازي پديد مي آورده و به آن مي گفتند "پرده ي خيال (به فتح کاف)")
..انسان به جهان پر درد و رنجی پرتاب می‌شود و کم‌کم پی می‌برد که يگانه ارزش بديهی و قابل اعتماد‌، لذتی است که او خود بتو‌اند احساس کند‌، هر قدر هم که ناچيز باشد‌: جرعه‌ای آب گوارا‌، نگاهی به سوی آسمان (‌به سوی پنجره خداوند‌) و يا نوازشی‌.. اين يه قسمتي از رمانِ آهستگي، اثرِ ميلان کوندرا و ترجمه ي دريا نيامي هست؛ مي تونين اين جا اونو بخونين ش (متن کامل / بدونِ سانسور)
چند وقته دارم وابستگي هام رُ بهتر درک مي کنم؛ کارهام/اخلاق خاصم/دوستام/ ..و يکي ش همين اينترنت! کسي که همه ي کارش ؛ دوستي هاش، حرفاش، کارهاي مهم ش، تجربه هاش، ..درس خوندناش و خلاصه همه چيزش رو نت بوده.. خيلي موقع ها فراموش مي کنم دنياي واقعي هم وجود داره!
زمان خيلي زود مي گذره و آدما خيلي زود دلشون واسه چيزي تنگ مي شه.. البته قبول دارم (يعني به زور قبول کردم) که خيلي چيزها عوض مي شه.. يا بهتر بگم همه چيز عوض مي شه.. به قولِ شل سيلوراستاين "از خيلي خوب به خيلي بد.." هيچ وقت نمي فهمي چرا، و فقط يه راه داري: اين که قبول کني خيلي چيزها عوض شده.. حالا ديگه مثلِ قبل نيست؛ از اون موقع خيلي زمان ها مي گذره..
مي دوني تا الآن چند بار مسافر کوچولو رُ خوندم؟ (هر چند چه فايده. حتا عيدي ت هنوز اين جا پيشِ منه..) شهريار کوچولو گفت: "بيا با من بازي کن، نمي دوني چه قدر دلم تنگ شده.." روباه گفت: "نمي تونم باهات بازي کنم، هنوز اهلي م نکردن آخه" شهريار کوچولو فکري کرد و پرسيد: "اهلي کردن يعني چي؟" روبا گفت: "يه چيزي که پاک فراموش شده.. معني ش «ايجادِ علاقه کردن» ـه" شهريار کوچولو گفت: "کم کم داره دستگيرم مي شه؛ يه گلي هست که فکر کنم منو اهلي کرده باشه" روباه گفت: "اگه دلت مي خواد منو اهلي کن! ..آدما فقط از چيزايي که اهلي مي کنن مي تونن سر در بيارن. انسان ها براي سر در آوردن از چيزها ديگر وقت ندارند. همه چيز را حاضر-آماده از دکان ها مي خرن. اما چون دکاني نيست که دوست معامله کنه، آدما موندن بدونِ دوست.. تو اگه مي خواي خُب منو اهلي کن!" شهريار کوچولو پرسيد: "راهش چيه؟" روباه جواب داد: "بايد خيلي خيلي حوصله کني. اولش يه خرده دورتر از من، اين جوري، ميونِ علفا مي شيني. من زير چشمي نگات مي کنم و تو لام تا کام هيچي نمي گي؛ چون تقصيرِ همه ي سوء تفاهم ها زيرِ زبان ـه. عوضش مي توني هر روز يه خرده نزديک تر بشيني." فرداي آن روز دوباره شهريار کوچولو آمد. روباه گفت:" کاش سرِ همان ساعتِ ديروز اومده بودي. مثلاً سرِ ساعتِ 4 بعدازظهر بياي، من از ساعتِ 3 تو دلم قند آب مي شه و هر چي ساعت جلوتر بره بيشتر احساس شادي و خوش بختي مي کنم. ساعتِ 4 که شد دلم بنا مي کنه به شور زدن و نگران شدن؛ اون وقته که قدرِ خوشبختي رُ مي فهمم! اما اگه تو وقت و بي وقت بياي من از کجا بدونم چه ساعتي بايد دلم رُ واسه ديدنت آماده کنم؟.. هر چيزي واسه خودش قاعده اي داره.." شهريار کوچولو گفت: "قاعده يعني چي؟" ............

سه‌شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۲



تو اين شکلي مي شيني پاي کامپيوتر، من مي دونم..!




يه ليستِ بلند از پروکسي ها رُ (واسه دور زدنِ فيلتر) ؛ اين فايل رُ دانلود کنين؛ با Excel يا IE يا حتا note pad بازش کنين..
راستي مي دونستين هاردِ کامپيوتر با سرعتِ 7200 دور در دقيقه مي چرخه در حالي که چرخ هاي يک ماشين (در سرعت هاي بالا) با سرعتِ 500 دور در دقيقه دور مي زنن؟ جالب بود ؛)
يه چيز جالب ديگه! برين تو گوگل و زبان ش رُ "زبانِ هکرها" انتخاب کنين (از قسمتِ Languages ؛ عنوانِ Hackers رُ انتخاب کنين) و بعد search کنين ببينين چه قدر چيز به زبانِ هکري وجود داره. اين يکي ديگه خيلي جالب بود!!!! من فکر مي کردم بيشتر يه زبانِ تئوريه و حداکثر تو مکالماتي که بخوان کد کنن ازش استفاده مي کنن..

اين مطلب يه کم طولانيه ولي واسه دانش جويانِ آينده -خصوصاً خوابگاهي ها- توصيه مي شه..!!

50 Ways To Confuse Your Roommate


h 1 - Insist that you are a vegetarian and protest anytime your roommate eats meat. Then leave "Slim Jim" wrappers on the floor and lie on the bed holding your stomach everytime your roommate walks in. If he/she asks about the wrappers, say you know nothing about them.
h 2 - Get some hair. Disperse it around your roommate's head while he/she is asleep. Keep a pair of scissors by your bed. Snicker at your roommate every morning.
h 3 - Every time your roommate walks in yell, "Hooray! You're back!" as loud as you can and dance around the room for five minutes. Afterwards, keep looking at your watch and saying, "Shouldn't you be going somewhere?"
h 4 - Trash the room when your roommate's not around. Then leave and wait for your roommate to come back. When he/she does, walk in and act surprised. Say, "Uh-oh, it looks like, THEY, were here again."
h 5 - Every time you see your roommate yell, "You son of a..." and kick him/her in the stomach. Then buy him/her some ice cream.
h 6 - Set your roommate's bed on fire. Apologize and explain that you've been watching too much "Beavis & Butthead." Do it again. Tell him/her that you're not sorry because this time, they deserved it.
h 7 - Put your glasses on before you go to bed. Take them off as soon as you wake up. If your roommate asks, explain that they are Magic Dream Glasses. Complain that you've been having terrible nightmares.
h 8 - Eat lots of "Lucky Charms." Pick out all the yellow moons and stockpile them in the closet. If your roommate inquires, explain that visitors are coming, but you can't say anything more, or you'll have to face the consequences.
h 9 - Set up meetings with your roommate's faculty advisor. Inquire about his/her academic potential. Take lots of notes, and then give your roommate a full report. Insist that he/she do the same.
h 10 - Drink a raw egg for breakfast every morning. Explain that you are in training. Eat a dozen donuts every night.
h 11 - Every Thursday, pack up everything you own and tell your roommate you're going home. Come back in an hour and explain that no one was home. Unpack everything and go to sleep.
h 12 - Every time you wake up, start yelling, "Oh, my God! Where the hell am I?!" and run around the room for a few minutes. Then go back to bed. If your roommate asks, say you don't know what he/she is talking about.
h 13 - Draw a tiny, black spot on your arm. Make it bigger every day. Look at it and say, "It's spreading, it's spreading".
h 14 - Buy a McDonald's "Happy Meal" for lunch every day. Eat the straw and the napkin. Throw everything else away.
h 15 - Buy a plant. Sleep with it at night. Talk to it. After a few weeks, start to argue with it loudly. Then yell, "I can't live in the same room with you," storm out of the room and slam the door. Get rid of the plant, but keep the pot. Refuse to discuss the plant ever again.
h 16 - Buy a Jack-In-The-Box. Every day, turn the handle until the clown pops out. Scream continuously for twenty minutes.
h 17 - Hang up pictures of chickens all over the room. If your roommate eats eggs, yell at him/her and call him/her a cannibal.
h 18 - Buy some knives. Sharpen them every night. While you're doing so, look at your roommate and mutter, "Soon, soon...."
h 19 - Lock the door while your roommate is out. When he/she comes back and tries to unlock it, yell, "Don't come in, I'm naked!" Keep this up for several hours. When you finally let your roommate in, immediately take off all of your clothes, and ignore your roommate.
h 20 - Bring in potential "new" roommates from around campus. Give them tours of the room and the building. Have them ask about your roommate in front of him/her, and reply, "Oh, him/her? He/she won't be here much longer."
h 21 - If your roommate comes home after midnight, hit him/her on the head with a rolling pin. Immediately go to bed, muttering, "Ungrateful little..."
h 22 - Pile dirty dishes in your roommate's bed. Insist that you don't know how they got there.
h 23 - Collect hundreds of pens and pile them on one side of the room. Keep one pencil on the other side of the room. Laugh at the pencil.
h 24 - Feign a serious illness for two weeks. Have a priest come to your room and visit you. Write out a will, leaving everything to your roommate. One day, miraculously "recover." Insist that your roommate write out a will, leaving everything to you. Every time he/she coughs, excitedly say, "Oooh, are you dying?"
h 25 - Live in the hallway for a month. Afterwards, bring all of your stuff back into the room and tell your roommate, "Okay, your turn."
h 26 - Tell your roommate, "I've got an important message for you." Then pretend to faint. When you recover, say you can't remember what the message was. Later on, say, "Oh, yeah, I remember!" Pretend to faint again. Keep this up for several weeks.
h 27 - Tell your roommate, "I've got an important message for you." Then pretend to faint. When you recover, say you can't remember what the message was. Later on, say, "Oh, yeah, I remember!" Pretend to faint again. Keep this up for several weeks.
h 28 - Bowl inside the room. Set up tournaments with other people in the building. Award someone a trophy. If your roommate wants to bowl too, explain that he/she needs bowling shoes.
h 29 - Walk backwards all the time. Then pretend to trip and hurt yourself. Fake an injury and go through a long, painful recovery. Start walking backwards again.
h 30 - While your roommate is out, glue your shoes to the ceiling. When your roommate walks in, sit on the floor, hold your head, and moan.
h 31 - Explain to your roommate that you're going to be housing a prospective student in the near future. One day, bring in a pig. If your roommate protests, hug the pig and tell your roommate that he/she hurt its feelings. Watch T.V with the pig, eating lots of bacon.
h 32 - Make a sandwich. Don't eat it, leave it on the floor. Ignore the sandwich. Wait until your roommate gets rid of it, and then say, "Hey, where the hell is my sandwich!?" Complain loudly that you are hungry.
h 33 - Punch a hole in the T.V. Sit and watch it anyway, complaining about the poor picture quality.
h 34 - Wear a cape. Stand in front of an open window for about an hour every day. Then, one day, when your roommate is gone, go outside and lie down underneath the window, pretending to be hurt, and wait for your roommate to return. The next day, start standing in front of the window again.
h 35 - Collect potatoes. Paint faces on them and give them names. Name one after your roommate. Separate your roommate's potato from the others. Wait a few days, and then bake your roommate's potato and eat it. Explain to your roommate, "He just didn't belong."
h 36 - Fill an empty shaving cream can with whipped cream. Use it to shave, and then spray some into your mouth. Later on, complain that you feel sick. Continue this process for several weeks.
h 37 - Cover your bed with a tent. Live inside it for a week. If your roommate asks, explain that "It's a jungle out there." Get your roommate to bring you food and water.
h 38 - Keep a vacuum cleaner in the middle of the room. Look at it with fear for a few days. Then stay out of the room entirely, opening the door only a crack and whispering to your roommate, "Psst! Is it gone?"
h 39 - Break the window with a rock. If your roommate protests, explain that you were hot. Open and close the broken window as you normally would.
h 40 - Throw darts at a bare wall. All of a sudden, act excited, telling your roommate that you hit the bull's eye.
h 41 - Send flowers to your roommate, with a card that says, "I'm sorry. It won't happen again." When you see them, start ripping up the flowers. Repeat the process for a few weeks.
h 42 - Call your roommate "Clyde" by accident. Start doing so every so often. Increase the frequency over the next few weeks, until you are calling him "Clyde" all the time. If your roommate protests, say, "I'm sorry. I won't do that anymore, Murray."
h 43 - Hire a night watchman to guard the room while you are sleeping.
h 44 - Move everything to one side of the room. Ask your roommate if he knows how much an elephant weighs, and look at the floor on the empty side of the room with concern.
h 45 - Practice needlepoint every night. At one point, grab your thumb and scream, "Owwwwwwwwwwwwwwwwwwww!" Cry hysterically for a few minutes, and then go to bed. Sob and sniff all night.
h 46 - When your roommate comes in, pretend that you are on the phone, screaming angrily and shouting obscenities. After you hang up, say, "That was your mum. She said she'd call back."
h 47 - Every time your roommate comes in, immediately turn off the lights and go to bed. When he/she leaves, get up and loudly yell, "Okay, guys, you can come out now."
h 48 - Sit in front of a chess board for hours, saying nothing, doing nothing. Then, look up and say, "I think this game goes a lot faster with two players."
h 49 - Start wearing a crown, all the time. If your roommate tells you to take it off, say, "What the hell do you think you are? A king?"
h 50 - Talk back to your "Rice Krispies." All of a sudden, act offended, throw the bowl on the floor and kick it. Refuse to clean it up, explaining, "No, I want to watch them suffer."

البته خيلي جدي نگيرين ؛)
يه برنامه ي خيلي مشهور هست به اسمِ MODEM SPY ؛ چون بعضي ها(؟!) خيلي بوق هستن، اينو اين جا مي نويسم:
اول اين که برنامه رُ از اين جا دانلود کنين. بعد هم نصب و ازش استفاده کنين. تنها چيزي که من بايد اضافه کنم سريال نامبرشه:
Name: modemspy
SN: 14458

و اما همه ي مشخصات و استفاده هاش رُ تو Read me ش نوشته که مهم ترين هاش ايناست:
1- وقتي دارين با يکي چت مي کنين، شماره تلفنِ طرفِ مقابل رُ بهتون مي ده (البته بايد pluginش رُ دانلود کنين.)
2- مثلِ يه caller ID مي مونه؛ نمايش شماره تلفنِ کسي که بهتون زنگ مي زنه؛ امکانِ جواب دادن به تلفن با کامپيوتر و حتا ضبط مکالمه و يا روشن کردنِ اتوماتيکِ کامپيوتر وقتي کسي تلفن بزنه و غيره..

Author: SoftCab, Inc
Support Page: http://www.modemspy.com
EMail: support@modemspy.com
~
Version: 3.3.1
Release day: February, 1, 2003
~
* Record phone conversations
* Record from microphone
* Play back recorded mesages via phone line
* Play back recorded mesages via sound card
* Record ALL (incomming and outgoing) phone calls
* Answering machine mode
* Built-in software automatic gain control
* Detect Caller ID
* Save the records in any voice format (MP3, WAVE, VOC etc)
..and more..

دوشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۲

اول از همه بگم اين broken linkها و عکس ها تقصيرِ من نيست، مگه host مالِ منه؟ ..بگذريم! وبلاگِ Le Silence de la mer (خاموشي دريا) رُ مي خوندم؛ يه سري عسکِ پاتيناژ بود که اگه خواستين شما هم ببينين ( اين نوشته ش) و البته ... اصلاً چرا همه ي وبلاگِش رُ اين جا بنويسم؛ خودتون برين بخونين ديگه..! و سايتِ شبکه ي اطلاع رساني کتاب ايران ؛ خوبي اي که داره search تو کتاب هاست و در ضمن خريدِ آن لاين (دريافتِ نقدي) و ارسالِ کتاب برايِ داخلِ کشور هم رايگانه!) و امکاناتِ ديگه.. خلاصه حتماً يه سري بهش بزنين؛ دستِ خالي بر نمي گردين..!)
و اما نتايجِ کنکور (چه دسته گلي به آب داديم؟) رُ مي تونين از سايت هاي بگيرين.. فقط قبلش دو تا توضيح؛ اولاً اين که حالا نه! هر وقت اعلام کردن (اواسطِ مرداد) / مي تونين آدرس ها رُ جايي يادداشت کنين يا لينکِ اين msg رُ بذارين تو Favoritesتون.. دوماً اين که هر کدوم از اينا يه جور search داره؛ مثلاً مي گم، شما شايد در X واسه ديدنِ نتيجه به اسم و فاميل احتياج داشته باشين ولي در Y فقط با شماره ي داوطلبي نتيجه رُ بگه..
در ضمن موقع ش که بشه (اواسطِ مرداد) اگه بتونم، من يه ليستِ نتايج رُ تو وبلاگ مي ذارم؛ يعني بتونين از اين جا چک کنين.. حالا ببينم چي مي شه ؛)
و سايت ها:
مرکز آزمون دانشگاه آزاد
سايتِ پارس آن لاين که تحريم ـه و بهش لينک نمي دم.
سايتِ خبرگزاري ايران
سايتِ چاشني

دانا و سايتِ اين يکي .
توجه کردين اين يک هفته همه ش ماه مهتاب بود؟ (يا در همون حد) هر شب از اوايلِ عصر تا وقتي خورشيد در بياد تو آسمونه و البته خيلي درخشان و خوشگل.. اين چند روز هِي خواستم خودم رُ کنترل کنم و چيزي ننويسم؛ ولي تموم نمي شه! امشب هم مهتابه..! اگه وقت کردين يه نگاهي بهش بندازين :)
و در ادامه دو تا مطلب که هيچ ربطي به هم ندارن؛ اول اين عکس رُ ببينين.. و دوم هم اين نوشته:
نامه ي چارلي چاپلين به دخترش جرالدين :
جرالدين دخترم، از تو دورم ولي يک لحظه تصور تو از ديدگانم محو نمي شود، اما تو کجايي؟! ....
در پاريس روي صحنه ي تئاتر پر شکوهِ پانزه ليزه در نقشِ ستاره باش و بدرخش؛ اما اگر فريادِ تحسين آميز تماشاگران و عطر مستي آور گل هايي که برايت فرستاده اند تو را فرصتِ هشياري داد، بنشين و نامه را بخوان.
هنر قبل از آن که دو بالِ پرواز به انسان بدهد اغلب دو پاي او را مي شکند.
جرالدين، دخترم؛ پدرت با تو حرف مي زند! شايد شبي درخشش گران بهاترين الماسِ اين جهان تو را فريب دهد، آن شب است که اين الماس ريسمانِ نااستوارِ زيرِ پاي تو خواهد بود و سقوطِ تو حتمي است. روزي که چهره ي يک اشراف زاده ي بي بندوبار تو را بفريبد، آن زمان، [تو] بندبازي ناشي خواهي بود. و بندبازانِ ناشي هميشه سقوط مي کنند. از اين رو دل به زر و زيور مبند. بزرگ ترين الماسِ اين جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردنِ همه ي ما مي درخشد. اما اگر روزي دل به مردي آفتاب گونه بستي، با او يکدل باش و به راستي او را دوست بدار.
دخترم، هيچ کس و هيچ چيز را در اين جهان نمي توان يافت که شايسته ي آن باشد که دختري ناخن خود را به خاطرِ آن عريان کند؛ برهنگي بيماري عصر ماست. به گمانِ من تنِ تو بايد مالِ کسي باشد که روحش را براي تو عريان کرده است.
جرالدين دخترم، با اين جمله نامه ام را به پايان مي رسانم: انسان باش! زيرا که گرسنه بودن و در فقر مُردن هزار بار قابلِ تحمل تر از پست و بي عاطفه بودن است.

15 تا مَثل:


To steal ideas from one person is plagiarism; to steal from many is research.
A day without sunshine is like, night.
On the other hand, it's better to have fingers than toes.
99 percent of lawyers give the rest a bad name.
I wonder how much deeper the ocean would be without sponges?
Honk if you love peace and quiet.
Remember that half the people you know are below average.
Depression is anger without enthusiasm.
I drive way too fast to worry about cholesterol.
A conclusion is the place where you got tired of thinking.
Experience is something you don't get until just after you need it.
Bills travel through the mail at twice the speed of cheques.
The colder the x-ray table the more of your body is required on it.
If you think nobody cares, try missing a couple of payments.
The early bird may get the worm, but the second mouse gets the cheese.



زندگي



يه چند تا لينک ؛ البته تاريخ مصرف ش گذشته ولي هنوز يک سال جا داره..!
کنکور
رشد
گزينه دو
کانون فرهنگي آموزش
 سازمان سنجش
دانشگاه اينترنتي
کنکور دماوند
علي کنکوري
مدارس ايران
ايران کنکور
کنکور رايگان
لينک ها، از وب سير
در موردِ نتيجه ي کنکور هم تو msg فردا خواهيم گفت ؛)
اينو14 تا رُ هم بخونين (البته اگه تکراري نباشه..) در ضمن شماره نمي زنم چون بلاگِر فارسي انگليسي قاطي مي کنه..
The Rules

The Female always makes the rules.
The rules are subject to change at any time without prior notification.
No male can possibly know all the rules.
If the female thinks the male knows all the rules she immediately changes some or all of the rules.
The female is NEVER wrong.
If the female is wrong it is because of a flagrant misunderstanding which was a direct result of something the male did or said.
If rule 5 applies the male must apologize immediately for causing the misunderstanding.
The female can change her mind at any given time without notice and as often as she desires.
The male must NEVER change his mind without the express written consent of the female.
The female has every right to be angry or upset at any time.
The male must remain calm at all times, unless the female wants him to be angry or upset.
Any attempts by the male to document the rules may result in actual bodily harm.
The female may break any rule at any time.
If the female has PMS, all the rules are null and void.

درايوِ D شما اين جا چي کار مي کنه..؟! :)



پ.ن. اين هم به مناسبتِ همون کسي که خودش مي دونه!

یکشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۲



سانسور



بايد از رود گذشت
بايد از رود
اگر چند گل آلود
گذشت ...

دو تا مطلب از زيتون ؛
1- تازگي ها در كرج هر كي كارت اينترنت مي خره بايد اسم و فاميل و شماره تلفن شو بده .. امضا كنه ..به داداش من تلفن زدن كه ديگه كي ها از كارت اينترنتت استفاده مي كنن..نمرديم و يه بار غيرتي بودن داداشم به درد خورده و نگفته..هر چي اصرار كردن ..گفته فقط خودم ..بعدا گفتن آخه سايتاي ضد و نقيضي مي ري فكر كرديم چند نفرين ! وقتي من اومدم خونه رنگش پريده بود و مي گفت مگه چه سايتهايي مي ري ؟:)
2-براي اسم و آدرس خواستن براي كارت هاي اينترنت ..انگار تازگي ها اينطوري شده .بعضي شبكه ها .براي كارتهاي طولاني مدت واجبه كه بهشون زنگ بزنيم تا اكانت رو فعال كنن، آي دي و پسوردو بديم ..اونا بهمون زنگ مي زنن اگه شماره درست باشه فعالش مي كنن .. .. .براي كارتهاي كوتاه مدت ..خودم امروز دو جا رفتم ..يكيش يه سوپر بود كه همينجوري فروخت ولي به يه مغازه ي كامپيوتر فروشي كه رفتم ازم اسم و شماره تلفن و امضا گرفت ..گفت : بهمون دستور دادن.. ولي من عين داداشم خنگ بازي در نياوردم و همه چيز و غلط نوشتم ..فقط موقع امضا احتمالا قيافه م خيلي خنده دار شده بود چون هر كاري كردم و صورتمو كج و كوله كردم .. خيلي به امضاي خودم شبيه شد ..بايد قبلا تمرين مي كردم !
× براي رد کردنِ پروکسي اين مطلب رُ هم بخونين ؛)


Girl Bits



يه سايتِ تقريباً جالب، يعني حداقل دو تا قسمت ش جالبه : Today's Girl Bits و عکس هايِ يه کم عجيب غريبش!
اين هم يه وبلاگِ ديگه (audioblog) هست البته (جهت اطلاعِ اونايي که هنوز نمي دونن audio-blog و photo-blog چي هست..!!) ؛ جالب ترين قسمتش جايي بود که عکسِ دوستاش رُ (دختر/پسر) و خانواده ش رُ گذاشته واسه e.card !! ( برين قسمتِ image رو دسته ي friends کليک کنيد / رو عکس کليک کنيد / send e.card ) و البته اين قسمت از سايتش که به دردِ وبلاگ و وب سايت يي ها مي خوره ؛)

شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۲

نزديک، دور ؛ هر کجا که باشي..

پ.ن. عشق هرجا رو کند، آن جا خوش است
گر به دريا افکند، دريا خوش است
پر بسوزاند در آتش؛ دلکش است
اي خوشا آن دل که در اين آتش است..

پ.ن. نوشته ي ديروز رُ به علتِ حجم زيادش Delete کردم؛ شما مي تونين ليستِ 250 (نشمردم البته؟!) برنامه به همراهِ کرک ش رُ اين جا ببينين و دانلود کنين ؛)

Counting Your Life

Count Ur Garden by the flowers,
Never by the leaves that fall.
Count Ur days by sunny hours,
Not remembering clouds @ all.
Count Ur night by stars,
Not shadows.
Count Ur life with smiles,
Not tears..
And when Ur life has reached its autumn;
Count Ur age by friends, not years.

امروز رفتم دفترِ روزنامه ي عصر ، بعدش هم دفترِ نيم نگاه.. کلي خوشحال شدم بعد از مدت ها آقاي خالصي رُ ديدم :) ..البته کلي خورد تو ذوقم وقتي اون سر و وضعِ دفتر رُ ديدم! مي دوني؟ من از کارِ مطبوعاتي خيلي خوشم مياد. اصلاً اسمش که مياد انگار يه چيز خوبه ! (حالا هر کاري؛ بنويسي يا خبرنگار باشي..) به نظرِ من خيلي کلاس داره و خيلي قشنگه.. ولي کاملاً از اينا نااميد شدم.. همون شايد بهتر که برم سرِ کلاس هاي مباني فلسفه ي آقاي خالصي بشينم تا بخوام تو آرشيو(!)شون عکس پيدا کنم.. به نظر من روزنامه اي که با اينترنت در تماس نباشه؛ يعني هيچ! ..شايد واسه همينه که الآن جام جم بيشترين تيراژ رُ داره: 90% مطلب هاش ترجمه از رو اينترنته. از دستورِ آشپزي ش گرفته تا بحثِ حقوقي.. بگذريم!

يه نوار همين جوري برداشتم که گوش کنم، روش نوشته بود Top Of The Pop 1981.. وقتي رسيد به آهنگِ women in love کلي ذوق کردم! انگار يه آشنا ديده باشي تو غربت..!

راستي.. سفر خوش بگذره.. ؛)

1- وقتي يک عمل هنوز رمانتيسمِ ناب باشد، هر کسي مي تواند آن را انجام دهد.
2- هميشه يکي هست تا بهش بگيم: «حالا که شروع کردي بايد تا آخرش بري»
3- هر کس، وقتي به کارش اطمينان داشته باشد، صاحب قدرت است.


CHINESE PROVERBS :
#
Virginity like bubble, one prick, all gone.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who run in front of car get tired.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who run behind car get exhausted.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man with hand in pocket feel cocky all day.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Foolish man give wife grand piano, wise man give wife upright organ.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who walk through airport turnstile sideways going to Bangkok.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man with one chopstick go hungry.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who scratch ass should not bite fingernails.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who eat many prunes get good run for money.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Baseball is wrong: man with four balls cannot walk.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Panties not best thing on earth! but next to best thing on earth.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
War does not determine who is right, war determine who is left.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Wife who put husband in doghouse soon find him in cat house.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who fight with wife all day get no piece at night.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
It take many nails to build crib, but one screw to fill it.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who drive like hell, bound to get there.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who stand on toilet is high on pot.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who live in glass house should change clothes in basement.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who fish in other man's well often catch crabs.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Man who fart in church sit in own pew.
*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
Crowded elevator smell different to midget.


 VIC TV



دو تا لينک: اولي ش Gooyaa (با Gooya اشتباه نشه ! اين يکي گويا + ا هست!)
و دومي ش هم..
دوست دارين ايميلي براي آدرسي بفرستين و بعد از چند دقيقه ايميل تون، از طريق کانال تلويزيوني پخش بشه !!!!! و حتي اگه عکس هم بفرستين به همراه پيغامتون پخش بشه البته آدرس شما رو انتشار نمي دن فقط محتواي ايميل پخش مي شه.
هر پيغام شما حدود سي ثانيه بر صفحه تلويزيون مي مونه و چون فعلاً پيغام هاي کمي ارسال شده، مرتباً پيغامهاي ارسالي تکرار ميشه.
VIC - TV از طريق ماهواره ي Turksat به طريق ديجيتال برنامه پخش مي کنه (لينک از civil)

The Laws Of Life


The two most common elements in the universe are hydrogen and stupidity.
If at first you don't succeed, skydiving is not for you.
Money can't buy happiness. But it sure makes misery easier to live with.
Deja Moo: The feeling that you've heard this bull before.
Psychiatrists say that 1 of 4 people are mentally ill. Check three friends. If they're OK, you're it.
Nothing in the known universe travels faster than a bad check.
A truly wise man never plays leapfrog with a unicorn.
It has recently been discovered that research causes cancer in rats.
Always remember to pillage BEFORE you burn.
COROLLARY: If you are given a take-home test, you will forget where you live.
If you are given an open-book exam, you will forget your book.
The trouble with doing something right the first time is that nobody appreciates how difficult it was.
It may be that your sole purpose in life is simply to serve as a warning to others.
Paul's Law: You can't fall off the floor.
The average woman would rather have beauty than brains, because the average man can see better than he can think.
Clothes make the man. Naked people have little or no influence on society.
Vital papers will demonstrate their vitality by moving from where you left them to where you can't find them.
Law of Probability Dispersal: Whatever it is that hits the fan will not be evenly distributed.
Poker rules supplement: A .44 Magnum beats 4 aces.


کوچولويي ها.. يادش به خير !



تو اين شکلي هستي !
نيستي؟
اما من مي گم هستي!!
خُب، حداقل ش اين که يه روزي اين شکلي بودي.. حالا بزرگ شدي و واسه خودت کسي شدي ؛ آره اين عکسِ تو ـه ! با اون لباس صورتي ت (راستي چرا زرشکيَ رُ نپوشيدي تا ازت عکس بگيرم؟!) تازه يه عکسِ ديگه هم ازت گير آوردم! مالِ وقتيه که مثلِ يه فرشته ي کوچولو خوابيده بودي؛ ايناهاش!

keep smiling


When I feel blue and down
You're always there
To wipe away that frown
***
When I feel happy and full of smiles
You're always there
To share the laughter for awhile
***
Friends like you only come once in a lifetime
That is why I would like
To share this page with you
A true friend of mine.

سلام. اين نوشته ي طولاني در موردِ رد کردنِ پروکسي هست. n تا راه پيشنهاد شده که اميدوارم مفيد باشه، ولي با همه ي اين پرحرفي ها، به نظرِ من سايتِ افشين از نظرِ سرعت و ساپورت، خيلي خوب عمل مي کنه (البته تا خوذش رُ فيلتر نکردن!)
و در ادامه لازمه بگم که اين نوشته نه در مخالفت با کسي يا گروهي؛ بلکه در راستايِ حفظِ آزاديِ فردي و حقِ انتخاب نوشته شده.. با اين که اعلام شده فقط سايت هايِ اخلاقي فيلتر شده؛ ولي تقريباً همه ي اون سايت ها باز هستن و عملاً فقط سايت هايِ خبري فيلتر شدن!
تهران که پارس آن لاين و نِدا کاملاً شورش رُ (اشتباه نخون! شور اَش را !) در آوردن؛ اين جا هم «امواج» حتا واسه چک ميل (yahoo) پروکسي گذاشتن و واسه sign up (مثلاً تو سايتِ sorna) و call with me هم با همه ي اعتباري که اين چند ساله پيدا کرده، کلي از سايت ها و domainها رُ (واسه سراسرِ ايران) بسته؛ از جمله BlogSpot رُ !
حداقل صد رحمت به پارس آن لاين که persianblog رُ مي بنده.. بگذريم! خودتون بخونين:

چند راهِ حلِ ساده براي عبور از پروکسي!

1- از ISPهای معروف مانند پارس آنلاين، البرز و ندا و ISPهای وابسته به مخابرات اشتراک اينترنت نگيريد و شرکتهای غير معروف و ناشناخته يا آنها که خطوط دريافت و ارسال مستقل از مخابرات دارند را انتخاب کنيد.



2- استفاده از Web Proxy. اين روش به عنوان يک راه حل ساده و موقت تا زمانی موثر است که سايت وب پراکسی مورد نظر، خود توسط مخابرات و ISPها فيلتر نشده باشد. تعدادی از سايتهايی که چنين خدماتی ارائه می‌دهند از اين قرار است: Anonymous Browsing Quick-Start Page، afshin.ws، @nonymouse، Secure Proxy.



3- استفاده مستقيم از پروکسی در اينترنت اکسپلورر يا مرورگرهای وب ديگر. مزيتی که اين روش نسبت به روش قبل دارد اين است که به علت متعدد بودن IP ها امکان فيلتر کردن تمام آنها توسط مخابرات و ISPها وجود نداشته و هميشه با يک جستجوی ساده می‌توانيد IPهای فعال جديدی بيابيد که هنوز دچار سانسور نشده باشند. برای استفاده از اين روش بايد اين کارها را انجام دهيد:




  • با جستجو در گوگل سايتهايی را بيابيد که ليستی از پروکسيهای فعال را ارائه می‌دهند. تعدادی از اين سايتها بدين شرح می‌باشند: 1 - 2 - 3 - 4

  • در اين سايتها با ليستی مواجه خواهيد شد که شامل اعداد يا آدرسهايی مشابه اينها هستند:


  • 66.30.61.73:22788

    61.159.224.11:80

    61.159.235.36:8080

    61.180.73.66:8080

    61.185.255.4:3128

    61.32.11.130:8080

    www.flab.fr:8080

    adsl-63-192-134-107.dsl.snfc21.pacbell.net:8080

    ftp.aparizona.com:80

    64-132-153-94.gen.twtelecom.net:8000

    ensait19.ensait.fr:80

    ado.com.mx:80

    AS7000_1B.sfn.co.jp:8080

    ns.cyberlinks-jp.com:80

    211.15.62.123:8000

    210.163.167.162:80

  • در آدرسها و عدد‌های بالا قسمت اول ( قبل از دو نقطه) IP يا نام سايت مورد نظر (مثلا 61.159.224.11 يا adsl-63-192-134-107.dsl.snfc21.pacbell.net) و قسمت دوم (بعد از دو نقطه) پورت مربوت به آن (مثلا 80 يا 8080 يا 3128) می‌باشد.

  • يکی از آنها را انتخاب کرده و وارد اينترنت اکسپلورر شده و از منوی Tools گزينه Internet Options را انتخاب کنيد.

    کليک برای بزرگنمايی


  • زبانه Connections را از بالای اين پنجره انتخاب کنيد و در قسمت Dial-up and Virtual Network setting اشتراک اينترنت جاری خود را انتخاب کرده و روی Setting کليک نماييد.

    کليک برای بزرگنمايی


  • در پنجره جديد، در قسمت Proxy server بخش Use a proxy server for this connection را با کليک کردن بر مربع کنار آن فعال
    کنيد. در همين قسمت گزينه‌های Address و Port را با يکی از آدرسهايی که از ليست پروکسی‌های مذکور انتخاب کرده‌ايد، پر نموده و OK را در هر دو پنجره کليک کنيد.

    کليک برای بزرگنمايی


  • در صورتی که پس از انجام اين مراحل نتوانستيد هيچ سايتی را ببينيد يا سايت فيلتر شده مورد نظر شما هنوز بارگذاری نمی‌شد، يا سرعت بارگذاری صفحات افت زيادی کرد، يک آدرس و پورت ديگر را انتخاب کرده و مراحل بالا را تکرار نماييد. برای امتحان همزمان فعال بودن، سرعت و نوع تعداد زيادی آدرس پروکسی می‌توانيد از برنامه‌ای که در سايت Multi Proxy برای اين منظور موجود است استفاده کنيد.


اينا رُ سرگردون نوشته و البته اين نوشته رُ هم از تو وبلاگِ اون مي گم که؛
در آدرس زير چندين سرويس دهنده رايگان Private Surfing وجود دارد و با قرار دادن آدرس وبلاگ يا سايت فيلتر شده ميتوان براحتي از سد پارس آنلاين و امثالهم گذشت. آدرس "اين جا" ست.
و برايِ آزمايشِ Proxyها و آزمايشِ يه Address ِ به‌خصوص و گرفتنِ فهرستِ Proxy و... من از يه برنامه‌یِ خوب استفاده کردم که می‌تونين از "اين‌جا" بگيرين‌اش: البته استفاده‌یِ رايگان‌اش 15 روزه !
و البته اين جا هم دارن امضا جمع مي کنن؛ در اعتراض به فيلتر کردنِ وبلاگ ها.
------------------------------------
خلاصه ي اون e.mail ِ n سال پيش م رُ هم اين جا مي نويسم:
الف) سه تا سايتِ پروکسي: يک و دو و سه
ب) طرز استفاده از پروکسي:
هر کدوم از اين پروکسي ها رُ که دلتون خواست انتخاب کنين و اون عدد + شماره ي پورتِ همراه ش رُ تو اين جايي که الآن مي گم بنويسين:
برين تو internet option يا internet explorer (بستگي داره ويندوزتون 9x باشه يا NT / از قسمتِ View يا Tools) برگه ي چهارم يا پنجم از سمتِ راست؛ برگه ي Connections ؛ دنبالِ Dial-up and Virtual Private Network Settings يا مثلاً Dial-up Settings بگردين که زيرش همه ي کانکشِن هاي کامپيوترتون رُ نوشته؛ يکي ش رُ انتخاب کنين و setting رُ بزنين؛ proxy server رُ تيک بزنين و يکي از اين شماره پروکسي ها + شماره ي پورت رُ بنويسين.
تبصره يک اگه کار نکرد يا اون موقع سِرور down هست يا مخابرات اون پروکسي (سايت) رُ بسته؛ يکي ديگه رُ امتحان کنين.
تبصره دو وقتي با پروکسي کار مي کنين يه کم سرعت تون مياد پايين که کاملاً طبيعيه؛ البته با امتحان کردنِ proxy هاي مختلف خودتون مي تونين بهترين ش رُ انتخاب کنين. البته سرعتِ dl رُ (اگه از http server فايل نگيرين) کم نمي کنه.
مواردِ استفاده :
1- رد کردن يا به قولِ معروف دور زدنِ پروکسي هاي مخابرات.
2- مي تونين تو نظرسنجي هاي IP-Based چند بار رأي بدين!
3- ديگه اگه واسه کسي Comment بذاري (يا هر کارِ ديگه!) IP ت مخفي مي مونه.
4- تو log هاي کنتورها ديگه شما و سِرورتون شناسايي نمي شين.
5- پروکسي ت مخفي مي مونه (حالا واسه هک يا هر چيز ديگه..) البته خودتون بهتر مي دونين که اگه هکر هستين، بايد همراه با اين کارهاي فرعي، کارِ اصلي اي رُ انجام بدي؛ و در همون لحظه صدها IP جعلي بسازي تا عملاً رديابي ت ممکن نباشه.. ؛) بگذريم اين بحث ما نيست!

خُب اين هم ليستِ پروکسي ها:

---------------------------> port: 80
address:
63.230.216.145
217.59.51.162
61.131.48.219
200.46.109.82
217.34.194.49
210.154.25.50
203.155.172.60
210.238.242.19
195.205.203.30
194.126.122.18
12.101.25.194
210.242.164.150
200.30.148.202
200.12.36.18
212.31.98.18
148.244.91.1
202.54.13.146
203.123.240.112
203.252.5.124
164.58.28.250
202.110.204.18
211.5.66.210
210.252.6.2


---------------------------> port: 8080
address:
202.104.189.20
61.159.235.36
202.105.138.19
217.34.153.161
67.94.47.59


---------------------------> port: 8000
address:
212.12.157.130
195.82.115.3

راستي تو وبلاگِ رنگين کمون هم مي تونين در اين مورد مطلب پيدا کنين.

جمعه، تیر ۲۰، ۱۳۸۲

خودتون واردين که ديگه !!
تو msg قبلي يه اشتباهِ لُپي شده بود! error رُ اين شکلي مي نويسن!! و تو نوشته ي 13 تير هم لينکِ برنامه ي آهنگ سازي به اين صورت تصحيح مي شه..
در موردِ bloglet که گوشه ي صفحه گذاشتم:
من نمي دونم چش ـه ! ظاهراً کار نمي کنه ولي همه چيزش درسته.. :-/
اون دو تا لينکِ msg قبلي هم از «يک کليک براي هميشه» بود.
در موردِ مميو فکچر هم پايينِ صفحه ش خودش توضيح داده که اين چيه!
اين هم سايتِ سازمانِ ثبتِ احوال !!
يه گالري از عکس هاي جالب ( و البته يه کم وحشتناک )
و آهنگ هاي آخرين آلبوم متاليکا رُ مي تونين از اين جا دانلود کنين! البته يه کم طول مي کشه ؛)
و اين هم لينکِ کارت پول.
راستي؟ بلاگ سکاي که اِنقدر همه کارهاش مخفي هست؛ اگه whoise کنين اين دومين به اسمِ "مسعودِ چنگيزي" ثبت شده.. البته شايد اين اسم هم مستعار باشه..
و يه موضوعِ جالب: دو تا مطلب هست که فکر کنم هيچ کس اون قدر ازش استفاده نمي کنه ولي مي تونه خيلي مفيد باشه؛ يکي دستوراتِ ثبت نشده و البته پذيرفته شده ي html و ديگري سايتِ google ..!
الف) شايد جالب باشه بشنوين شما کافيه به يه آدرس برين (يه فايلِ html رُ باز کنين) و مثلاً cd drive تون باز بشه..! خيلي از دستورات هست که کار مي کنه (هر چند نمي گن!).. البته اين مورد يه کم محدوديت هم داره: که هر سايت و هر لينکي رُ روش کليک نکنيم..
مثلاً شما با گذاشتنِ اين چند خط (دستورِ crash) باعث مي شين همه ي IE هاي کامپيوترِ ويزيتور هنگ کنه و erorr بده. من براي اين که به صورتِ دستور در نياد بين ش از علامتِ ~ استفاده مي کنم. شما بايد اين علامت رُ حذف کنين:

<~h~t~m~l~>
<~f~o~r~m~>
<~i~n~p~u~t t~y~p~e c~r~a~s~h~>
<~/~f~o~r~m~>
<~/~h~t~m~l~>


راستي يه چيز ديگه؛ اين عکس رُ ببينين و بعد روي همون صفحه ي IE ، select all کنين (يعني Ctrl + A رُ بزنين) ..جالب بود، نه؟ :))


بس کن ديگه اي دل، واسه چي هنوزم ناراحتي؟



اگر عشق بورزيد مي گويند که سبُک مغزيد
اگر شاد باشيد مي گويند که ساده لوح و پيش پا افتاده ايد
اگر سخاوتمند و نوع دوست باشيد مي گويند مشکوکيد
اگر گناهانِ ديگران را ببخشيد، مي گويند که ضعيف هستيد
اگر اطمينان کنيد مي گويند که احمقي..

امروز کنکورِ ِ آزاد رُ هم دادم.. ديگه همه چيز تموم شد.
فکر مي کنم دو بار تو زندگي م هست که ميام اينجا و مي نويسم "بالاخره تموم شد. نجات پيدا کردم.." يکي ش همين امروز ؛ نتيجه ش خيلي مهم نيست.. ديگه همه شون تموم شدن؛ درس، مدرسه، بچه ها؛ کلاس، جزوه.. کنکور.
خوشحالم که تموم شد. همين.
دعا کنين خيلي زود دوباره برگردم و اين جا بنويسم که "اين يکي هم تموم شد. بليط م واسه فرداست؛ باي باي، من رفتم.."

پنجشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۲



ملکوت



با تو رفتم، بي تو باز آمدم
از سرِ کوي او، دلِ ديوانه
پنهان کردم، در خاکسترِ غم
آن همه آرزو، دلِ ديوانه..
چه بگويم با من اي دل، چه ها کردي
تو مرا با عشقِ او آشنا کردي
پس از اين زاري نکن
هوسِ ياري نکن
تو اي ناکام؛ دلِ ديوانه!
با غمِ ديرينه ام
به مزارِ سينه ام
بخواب آرام، دلُ ديوانه
بخواب آرام، دلُ ديوانه..

مي دونستم دوباره نوشتنِ ملکوت رُ شروع مي کنم، ولي فکر نمي کردم اِنقدر متمايز با قبل. هر چند هم چنان اين جا وبلاگِ منه و من هستم که تصميم مي گيرم چه جوري بنويسم.
کنکور تجربه ي جالبي بود. خودش رُ نمي گم (خودش خيلي مسخره تر از اوني بود که فکرش رُ مي کردم. يه موقعي فکر مي کردم اونايي که مثلاً دانشجو شدن -يا هر چيز ديگه- ؛ يه پله بالاتر هستن. درس شون خوب بوده.. ولي الآن مي دونم اصلاً ربطي نداره، کنکور اصلاً معيارِ درستي نيست که بتونه آدما رُ جدا کنه.. lol ديگه کنکور اون جذبه ش رُ -حداقل واسه من- از دست داده..)
ولي اين يک سال خيلي اتفاق ها افتاد؛ اتفاق هاي خوب و اتفاق هاي بد؛ کلي تجربه. شايد به همين دليلِ که نوعِ نوشتن م يه کم فرق مي کنه؛ خُب بالاخره همه چيز عوض مي شه، نوشته هاي من هم!
يادِ يکي از mailهاي جادي افتادم؛ نوشته ش در موردِ مولانا: « هر چه روييد از پيِ محتاج رست »
يعني " هر چيزي كه رشد كرده به خاطر كسي كه بهش احتياج داره روييده "
پ.ن. در گذشته در علوم انساني دانشمندان به دنبال تحليل علّي بودند. مثلا مي گفتند اگر x زياد بشه، y زياد مي شه يا به عبارتي x رو علت y مي دونستند. مثلا مي گفتند چون همبستگي اجتماعي كم شده، خودكشي زياد مي شه ( دوركيم ). اين تحليل كاملا يك طرفه بود. اما بعدها گروهي به نام كاركردگرايان آمدند و گفتند كه هميشه هم نمي شود چيزها را علت و معلول دانست. يعني چي ؟ ادامه بدهيد : فرض كنيد ما يك قهوه جوش داشته باشيم و توش آب سرد باشه و بخواهيم قهوه بخوريم. چكار مي كنيم ؟ آتش روشن مي كنيم و آب را گرم مي كنيم. يك اثبات گرا يا به قول خارجي ها پوزيتيويست كه به تحليل علي معتقد است خواهد گفت :‌ آتش موجب گرم شدن آب درون قهوه جوش شده است. درست ؟‌ اگر گفتيد يك كاركردگرا چي مي گه ؟‌ بعله... مي گه : اينكه قرار بوده آب گرم بشه، موجب روشن شدن آتش شده ! يا به عبارت دقيق تر :‌ كاركرد آتش در اينجا گرم كردن آب بوده و چون آب گرم لازم بوده، آتش ضرورت كاركردي پيدا كرده و در نتيجه روشن شده. به همين طريق پوزيتيويست ( اثبات گرا ) خواهد گفت :‌ « ما چشم داريم پس مي بينيم » ولي كاركردگرا خواهد گفت :‌ « ما چون لازمه ببينيم، پس چشم داريم » يا حتي اگر تند رو باشه ممكنه بگه : « چون مي بينيم، چشم داريم ! »

ولي با اين حال، اين يک سال بهم خوش گذشت. يا شايد دوست دارم اين جوري نشون بدم؛ در هر حال ناراحتي و پشيموني هم نتيجه اي نداره؛ اين راهي هست که خودم انتخاب کردم و تا آخرش هم مي رم. به قولِ ابي «منو ببخش که ناگزيرم. بايد برم حتا اگه اون جا بميرم..»

:A Friend does most or all of these


(A)ccepts you as you are
(B)elieves in "you"
(C)alls you just to say "HI"
(D)oesn't give up ! ! on you
(E)nvisions the whole of you (even the unfinished parts)
(F)orgives your mistakes
(G)ives unconditionally
(H)elps you
(I)nvites you over
(J)ust "be" with you
(K)eeps yo! u close at heart
(L)oves you for who you are
(M)akes a difference in your life
(N)ever Judges
(O)ffer support
(P)icks you up
(Q)uiets your fears
(R)aises y! our spirits
(S)ays nice things about you
(T)ells you the truth when you need to hear it
(U)nderstands you
(V)alues you
(W)alks beside you
(X)-��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������

چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۲



SMS



دو تا مطلب در موردِ SMS: يک / دو
و يک نوشته از زهير.


وبلاگستان؛ شهرِ شيشه اي



کتاب وبلاگستان هم منتشر شد..!!!
"نمي توان بلاگ را دوست نداشت.
بلاگ همه كس و كار ماست در دنياي بي پايان وب. آشيانه ماست."
اين اولين جمله از پيشگفتار هست.. تقريباً پارسال همين موقع ها بود که قرار شد کتاب ِ بلاگستان منتشر شه؛ خُب، به من هم mail زدن و دو تا مطلب از ملکوت و کوت واسه شون فرستادم.. و حالا اين کتاب منتشر شده :)
نام کتاب: وبلاگستان، شهر شيشه‌اي
ناشر: انتشارات ناقوس
گردآوري: وحيد قاسمي
چاپ اول: تابستان 82
تيراژ: 3000 نسخه
طرح جلد: تورج ميربهاء
قيمت: 26000 ريال
براي ديدنِ سايت به «وبلاگستان» برين يا از لينک هاي زير استفاده کنين: طرح روي جلد / شناسنامه ي کتاب / پيش گفتار / خريد (با 10% تخفيف)


نوشابه هاي الکلي
<br />



..تقريباً 2 دقيقه بعد از نوشيدنِ نوشابه هاي الکلي، اتانول (اتيل الکل) ش بدونِ تغيير شروع مي کنه به جذب شدن. از ديواره ي معده و روده مي گذره و واردِ جريانِ خون مي شه. در حقيقت جذب اون از دهان شروع مي شه (لثه ها..!) سرعتِ جذب الکل در روده ي باريک بيشتره! خون، الکل رُ به مغز، کبد، ماهيچه ها و همه ي بافت هاي بدن مي رسونه. جذب الکل و اکسيد شدنِ اون در بافت هاي بدن، با آزاد شدنِ گرما همراهه؛ خون گرماي آزاد شده رُ به پوست مي رسونه. اعصابي که رگ هاي پوست رُ تنگ و گشاد مي کنن از الکل آسيب مي بينن و در نتيجه ي گشاد شدنِ رگ هاي پوست؛ خونِ بيشتري در اونا جريان پيدا مي کنه و همين اتفاق باعثِ سرخ شدن و قرمز شدنِ پوست مي شه (تقريباً اين موقع است که شما مست مي شين!)
الکل غشاء مخاطي معده و روده رُ تحريک مي کنه و فعاليتِ معموليِ اونا رُ مختل مي کنه. در فاصله هاي طولاني ميانِ نوشيدنِ نوشابه هاي الکلي، احساس گرسنگي از بين مي ره و مانعِ اون مي شه که شخص غذاي طبيعي و کافي بخوره. در نتيجه بدن به ناچار از غذاي ذخيره شده در کبد استفاده مي کنه. به مرور زمان دگرگوني هاي خاصي در کبد اتفاق مي افته و ضمنِ جايگزين شدنِ چربي به جاي مواد غذايي، بافتِ اون متورم مي شه (مشکلِ عمده ي الکلي ها که اکثراً باعث مرگ يا بيماري هاي سخت مي شه!!). تقريباً 75% الکلي ها دچار چنين عوارض کبدي مي شن. آسيب مهم تري که از الکل به کبد مي رسه سخت شدنِ بافتِ اونه: بافت هاي کبد در ابتدا تغييرِ شکل مي دن و در پايان سخت مي شن و علتِ اين پديده هم جذب آب سلول هاي کبدي توسطِ الکل هست.
الکل به معده هم آسيب مي رسونه: اثرِ تحريکيِ الکل سبب افزايش ترشحاتِ اسيديِ معده مي شه و اين امر به غشاء مخاطي آسيب مي رسونه و منجر به پيدايش زخم معده مي شه.
و در کل سوء تغذيه ي حاصل، کارِ دستگاه هاي ديگرِ بدن مثلِ قلب، مري، عضلات و بينايي رُ مختل مي کنه و از عوارض ديگه ش مي توان به کمبودِ ويتامين اشاره کرد.
مهم ترين اثرِ الکل، تغييرهايي است که در دستگاهِ عصبي به وجود مي آره؛ نوشيدنِ نوشابه هاي الکلي، سرعت، دقت و قدرتِ تشخيصِ انسان، همچنين خودداريِ اون رُ کم مي کنه. مدت زماني که لازمه تا شخص در برابر محرکي پاسخ بده "زمانِ واکنش" مي نامن و نوشيدنِ نوشابه هاي الکلي زمانِ واکنش رُ زياد مي کنه..
يکي ديگه از اثرهاي الکل، مختل کردنِ محلِ کنترلِ رفتارِ انسان در بخشِ بالاييِ مغز هست. در نتيجه کسي که تحتِ تأثيرِ الکل قرار داره ممکنه کارهايي بکنه يا حرف هايي رُ بزنه که در هوشياري نمي کنه.
افزايشِ نسبتِ الکل در خون، لکنتِ زبان، دوتايي ديدن و عدمِ تعادل رُ موجب مي شه. هر وقت ميزانِ الکل باز هم زياد بشه؛ شخص تمام کنترلِ خودش رُ از دست مي ده و سرانجام به بي هوشي و گاهي مرگ مي رسه..
--------------------------------
البته همه ي اينا واسه اتانول بود يا به بيانِ خودمون واسه عرق و جين و ودکا و غيره و اگه مشکلِ شرعي ش رُ ناديده بگيريم (طبق بيانِ اسلام نوشيدنِ مشروباتِ الکلي حرامه: آيه 219 سوره بقره و آيه 91 و 95 از سوره ي مائده)( و باز هم طبقِ بيانِ اسلام؛ کسي که از اينا بخوره تا 40 روز نمازش قبول نيست و غيره..) ..خلاصه اگه مشکلِ شرعي ش رُ بي خيال بشين؛ نوشيدنِ شراب و آب جو و غيره نه تنها بد نيست، خيلي هم مفيده!
اين رنگين کمان هم تقديم به شما :)
A Special Rainbow for You
Every cloud has a silver lining...
And each rainy day leaves a rainbow shining!

RED is the color of love, romance and passion, of beautiful roses and the blood of life.
ORANGE is the color of abundance, of rich fruits and autumn harvest and glorious sunsets.
YELLOW is the color of happiness, of sunshine and bright flowers.
GREEN is the color of nature, of grass and trees and field and forest.
BLUE is the color of life, of the clear sky and the air we breathe and the water that covers the earth.
INDIGO is the color of night and dreams.
VIOLET is the color of peace and tranquility, of the deep sea and the rosy fingers of dawn.


Life is a beautiful rainbow...
and
Always remember that if you want the rainbow...
You have to put up with the rain!