یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۲

بردي از يادم
دادي بر بادم
با يادت شادم
.. / بشنويد

هيچ چيز مزخرف تر از اين نيست که واسه ميزون کردنِ ساعت، يه کم زيادي بري جلو و بعد مجبور بشي 31 روز رُ رد کني تا تاريخ ش درست بشه.. امروز بعد از ظهر بيرون بودم، 10:30 بود رسيدم خونه.. تو تاليا آهنگِ «الهه ي ناز» رُ گذاشته بود.. مي دوني؟ به اين نتيجه رسيدم که ما، خودمون مشکل داريم. کِرم داريم؛ دوست داريم يه چيزي باشه تا واسه ش ناراحت بشيم.. اکثر کساني رُ که مي بينم، حداقل يه بار اين deep feeling رُ تجربه کردن. شايد هم ناشي از شناختِ نادرسته.. نمي دونم، ولي اين خودِ ما هستيم که مي خوايم "انسان" باشيم، هر چند اگه مثلِ حيوون باهامون رفتار کنن.. اون موقع که بود يه مشکل بود، الآن که نيست هزار تا.. و يه چيز ديگه؛ بعضي اتفاق ها هيچ وقت فراموش نميشن، آره! کِرم از خودِ درخته!! مي خوايم هميشه يه چيزي باشه تا واسه ش غصه بخوريم، گريه کنيم.. شايد فکر مي کنم ارزش ش رُ داره.. نمي دونم..
چند وقته که يه کم مشکل خواب دارم؛ اگه خواب هاي چرت و پرت نباشه، گردن درد هست.. در کل روز هم که اصلاً حرف ش رُ نزن!

deev music


وقتي براي اولين بار اسم ش رُ شنيدم، يادِ ترانه ي "ديو چو بيرون رود فرشته درآيد افتادم" که خيلي هم بي ربط نبود: يه گروه رپ (هيپي) ايراني به اسم ديو که مي تونين آهنگِ «دست ها بالا» ش رُ از اين جا دانلود کنين (يا از سايتِ ايرانيان؛ هر کدوم جواب داد)
پ.ن. يا واقعاً کارشون ضعيفه يا من با کارهاي مثلاً رپ (هيپي) مشکل دارم، مثلِ همون آهنگِ نبوي که باز هم به نظر من جالب نيومد..