جمعه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۲

(نسخه ي دوم. تکميل شده) نتيجه؛
گروه زبان هاي خارجه
زبان و ادبيات انگليسي
که البته منتقل ميشم به شيراز..
حالا مسئله اين است: ادبياتِ زبانِ انگليسي يا پليمر (آزاد) ؟!
پ.ن. امروز صبح کارِ انتقال م تموم شد تقريباً :) امروز که رفته بودم معاونت دانشگاه دو تا از بچه ها رُ هم ديدم که اومدن واسه انتقالي و يه سري آشناي ديگه ؛)

عمران: درسته که عمرانِ آزاد هم قبول شدم، اما مسلماً در مقابلِ پليمر، خيلي راحت از صحنه حذف مي شه :)
پليمر: انتخاب اول م بود. فوايد: بازار کار خوب. کلي مزايا و خلاصه از نظر اقتصادي در حدّ رشته هاي تاپ (خصوصاً واسه ايران و يا حتا خارج). مدرک مهندسي. از امسال قراره دانشکده ي نفت تأسيس بشه (؟) خلاصه مي کنم رشته اي دهن پر کن و در عين حال با بازده بالا.
مشکلات: اول از همه علاقه (در مقابلِ درس هاي ادبيات و زبان و غيره، تقريباً صفره!). دانشگاه ش شهرک صدرا ست و کلي وقت تلف ميشه.. دانشگاه آزاده؛ پس هم بايد کلي خرج کنم (و البته کلي امکانات کمتر) و در عين حال هم مدرک ش پايين تره و هم (مسلماً) جو کلاس ها و استاد و دانشجو و در کل دانشگاه کلي فرق مي کنه.. و بعد از 4 سال بخوام کاري رُ بکنم که اصلاً خوشم نمياد..
ادبياتِ زبان انگليسي انتخاب سوم سراسري م (بعد از نرم افزار و عمران). فوايد: رشته ي موردِ علاقه م.. تقريباً تمام بخش رُ ميشناسم! فاصله ي دانشگاه تا خونه فقط چند دقيقه. و البته جو خيلي خاصِ (!) دانشگاه و دانشجوهاي گرامي.. و نکته ي مهم تر؛ اکثريت دختر بودن! و کلي چيز + ديگه..
مشکلات: از نظر همه يه رشته ي پايينه؛ چون مهندسي نيست! مورد ديگه اي به ذهن م نمي رسه..

راستش يادِ حرف هاي پارسالِ پيمان مي افتم.. که مي خواست انصراف بده و سالِ بعد موسيقي بخونه و مي گفت اِنقدر مطمئن هستم که از عمران (که بهش علاقه اي ندارم) انصراف ميدم و ميرم موسيقي رُ ادامه ميدم.. و فقط به دکتراش فکر مي کرد.. و يادِ ----- (اسمش در خاطرم نيست) که گفته بوده مي خواد دکترا بگيره. وقتي ازش مي پرسن با اين رشته چه جوري ميخواي پول در بياري؟ ميگه استاد دانشگاه ميشم..

من تصميم خودم رُ گرفتم. مي رم رشته اي رُ که دوست دارم. و مي خوام تا آخرش ادامه بدم.. مطمئناً واسه شغل و آينده هم هيچ تضميني نيست، حالا نسبت به شامس يا زرنگي خودِ آدم؛ هر چي قرار باشه پيش مياد..
ولي اين چند وقته کلي اتفاق باعث شد که نظرم نسبت به خيلي چيزا (و خيلي از آدما) عوض بشه.. اگه ازم بپرسي چه رشته اي دوست دارم بخونم، جواب م «هيچي» ـه.. خيلي خوشحالم که عمران يا کامپيوتر قبول نشدم. حداقل زبان رُ ميشه يه جورايي (با اين همه امتيازي که دارم) ادامه بدم..
ولي جداً خيلي توپ ميشه.. از صبح همه ش يادِ هري پاتر مي افتم! مطمئنم تو دانشگاه هم همين اتفاق سرِ من مي افته! همه تا منو ببينن بگن فلاني هستي.. فکرش رُ بکنين وقتي استاد آينده م امروز صبح از خواب پاشده و خودش نتيجه ي کنکورِ منو چک کرده. يا اون يکي که زنگ زد.. خلاصه کلي سوگلي ميشم؛ I'm sure :)