یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۲

يا اين رو يا اون رو، کوچولو..

as usual من دوباره يک شنبه شد و ويژه نامه ي کاشفِ جام جم.. در کل دو تا چيز رُ دوست دارم. يکي اين ويژه نامه و يکي هم برنامه ي "شاهد عيني" که جمعه ها حدوداي ساعت 10 شب، شبکه ي 2 ميذاره..

امروز صبح با «علي» رفتيم پياده روي (چمران) ..کلي وقت بود من دنبالِ يه پايه مي گشتم واسه اين کارها نمي دونم چي شد که بعد از اين همه سال، تازه ما همديگه رُ کشف کرديم..!!
بعد هم رفتم بانک.. ميبينين چه دوره زمونه اي شده؟ يکي قرار شد واسه اون خونه مون "در آهني" بسازه.. گفته فلان مقدار پول بريزين به حسابم (و توش هم بنويسين بابت در آهني ساختمانِ فلان) بعد فيش بانکي رُ بدين بهم تا بسازم !! صبح مي خواستم برم آرايشگاه که «محمد حسن» رُ ديدم و کلي حرف و غيره. اون هم دنبالِ ثبت نام آزاد ش بود.
از الآن 2 شنبه رزرو شدم که يکي از دوستاي مامان مي خواد بهم سور بده :) آخ جون!
عصر هم قراره «مسعود» رُ ببينم.. اون که گفت کلاس هام از 16 م به بعد شروع ميشه (اون وقت دانشگاه شيراز 3 روز قبل از اولِ مهر!!) خوبه تازه 7 مهر قراره خاتمي زنگِ شروع دانشگاه ها رُ بزنه.. راستي گفتم ديروز ثبت نام نشدم؟ يعني قرار شد تو حذف و اضافه برم واحد بگيرم اما از فردا ميرم سر کلاس ها (البته اگه تشکيل بشه!).. 3 تا درس اختصاصي بود (گفت و شنود، خواندن و درک مطلب، دستور و نگارش) و باقي ش هم تا 16 واحد (حداکثري که به همه دادن) قرار شد خودم عمومي انتخاب کنم.. معارف بود و اخلاق اسلامي و متون و فارسي و يکي دو تا معارفِ ديگه (حالا به اسم هاي مشابه).. من معارف رُ برداشتم با متون اسلامي.. فکر مي کردم حالا که مثلاً دانشجوي ادبياتِ زبانِ لنگليسي هستيم، لابد يه درسي هست که به بررسي ساختار نگارشي و متونِ کتاب هاي قديمي و ترجيحاً عربي مي پردازه.. ظهر که اومدم خونه کلي بهم خنديدن و تازه فهميم که «متون اسلامي» همون عربيه! ظاهراً از دبيرستان به دانشگاه اسم عوض کرده.. حالا که چک مي کنم؛ شانسي بهترين استادها به تور م خورده، فقط مي ترسم يه مشکل داشته باشم اين که من واحدها م رُ مهندسي و علوم گرفتم و با بچه هاي خودمون نيستم.. حالا نمي دونم، شايد خيلي مهم نباشه ؛)

پ.ن. تصميم دارم هر دو سه تا msg يه کامنت مشترک داشته باشه، بهتره اين جوري، نه؟