..پس از مـدتـي گفت: "مـي دانم چه گونه ميان حال و گذشـتـه
سـفـر کنم. با جـهان ارواح آشنـا هستـم، و با نيروهايي چـنـدان
خيره کننده يــگـانـگــي يافته ام که واژه هاي تـمـامـي زبان هاي
دنيا براي توضيح آن ها کافـي نيستند. شايد بگويم من معرفتي
خـامـوش از راهــي هـسـتـم که نـوع بــــشــــر را تا ايـن لـحـظـه
پيش آورده است.
, و چون هــمــه ي اين ها را مي دانم و يک اسـتاد هـستم، نيز
مي دانم که هرگز ، به راستي هرگز ، دليل نهايي هستي مان
را نخواهيم دانست. مي توانيم بدانيم؛ چه گونه ، ازکجا و ازکي
در اين جــهان هستيم. اما پـرســش «چرا؟!» همواره پرسشي
بي پاسخ خواهد ماند. هــدف اصلي معمار اعظم جـهان ، تـنها
به او تعلق دارد ، و نه به هيچ کس ديگر.
, فـقـط شـجـاعـان ، آن هايي که با سنت خورشيد و سنت ماه
آشـنا هستند، تـنـها پاسخِ مـمـکـن به اين سـؤال را مي دانند:
.................................................................... نمي دانم.
, شـايد در وهـله ي اول، اين ما را دچار هـراس کند، ما را دربرابر
جــهــان، تمامي موجودات جهان، و خودِ مـعـنـاي هـسـتـي مان
وا نـهاده بر جاي بـگـذارد. امـا پـس از گذر از نـخـسـتـيـن هراس،
انـدک انـدک به يــگـانـه راه حلّ مـمـکـن عادت خواهـيم کرد:
تعقيب رؤياهايمان. شهامت در برداشتن گام هايي که هميشه
آرزوشان را داشته ايم، تنها شيوه ي ابراز اعتـماد ما به خداونـد
است.
, از لحظه اي که اين را بپذيريم، زندگي براي ما معناي مقدسي
خواهد داشـت و همان هيجاني را تجربه خواهـيم کرد که مـريـم
مـقـدس هنـگامي تجربه کرد که در يکي از شـب هاي زنـدگـي ِ
معمولي اش ، بيـگانه اي بر او ظاهر شد و به او پيـشنهادي کرد
مادر مقدس گفت: «اراده ي تـو انـجام گـيرد.» چـون دريافتـه بود
عظـيم ترين تـجربه ي ممکن براي انـسان، پذيرش اسـرار است.