جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۱

..شانتال خوشنود بود که ديگر لازم نيست به حرفهايي گوش بدهد
که نمي خواست بشنود.
- " نمي دانم معنايي دارد يا نه؟ اما بايد فهميده باشي که ويسکوز
دهکده ي چندان مذهبي نيست. هرچند مثل تمام شهرهاي منطقه
يک کليسا دارد.. دقيقاً به اين دليل که آحاب هرچند توسط ساوَنِ قديس
ايمان آورد، و به شدت به تأثير کشيش ها شک داشت؛ به نظر آحاب،
به اين خاطر که بيشتر اهاليِ اوليه اين جا تبه کار بودند، کشيش ها با
آن تهديدهاشان به شکنجه ي ابدي، فقط باعث مي شدند که اهالي
دوباره به طرف جنايت بروند. مردمي که چيزي ندارند تا از دست بدهند،
هرگز به زندگي ابدي فکر نمي کنند.
, البته بالاخره اولين کشيش ظاهر شد، و آحاب خيلي زود تهديد را
احساس کرد. براي جبران اين خطر ، چيزي اختراع کرد که از يهوديان
آموخته بود: روز آمرزش. با اين تفاوت که تصميم گرفت مراسمي به
شيوه ي خودش خلق کند.
, اهالي سالي يک بار خود را در خانه حبس مي کردند، دو فهرست
آماده مي کردند، رو به بلندترين کوه مي کردند، و نخستين فهرست را
به سوي آسمان مي گرفتند.
, فهرست خطاهايشان، از قبيل شيادي هاي شغلي ، بي عفتي ،
بي عدالتي و اين جور چيزها را مي خواندند و مي گفتند: پروردگارا
اين گناهان من است نسبت به تو. خيلي گناه کردم، و از تو آمرزش
مي خواهم که اين طور آزرده ات کردم.
, بعد -و ابتکار آحاب اين بود- فهرست دوم را از جيب بيرون مي آوردند
باز رو به همان کوه مي کردند، و فهرست دوم را به طرف آسمان
مي گرفتند. و چيزي شبيه به ايم مي گفتند: اما پروردگارا، اين هم
فهرستي از گناهان تو نسبت به من است: وادارم کردي بيش از حد
کار کنم؛ با وجود تمام دعاهام ، دخترم بيمار شد؛ هرچند مي کوشيدم
شريف باشم ، از من دزدي کردند؛ بيش تر از حد لازم رنج بردم.
, پس از خواندن دومين فهرست ، مراسم را تمام مي کردند:
"من نسبت به تو نامنصف بودم ، و تو نسبت به من نامنصف بوده اي.
پس چون امروز روز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش مي کني، من
گناهان تو را، و مي توانيم يک سال ديگر با هم ادامه بدهيم."..