یکشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۰

اين روزا تو غزلا يکي آفتابي شده
مثل چشماي قشنگش آسمون آبي شده
اشکم از ستاره ها سوي دفترم چکيد
توي تاريکي شب خوب شد اشکام رو نديد
حالا توي دفترم پا گذاشته آسمون
مي درخشه شب تا صبح تو نگاهت کشهشون
بعد از اين دست و دلم ديگه لرزون نمي شه
ديگه تنها نمي مونم دل من خون نميشه
دل من خون نمي شه .
لحظه ها تو دفترم جون مي گيرن
غزلاي ناتموم سر و سامون مي گيرن
حالا چشماي تو رو مي نويسم رنگ شعر
تو ميشي اسم قشنگت روي لبهام رنگ شعر
پشت پلکهاي تو رو! دارن از راه مي رسن.
واسه شعراي نگفته ديگه چشمات رو نبند!
... (آلبوم گفته نشدي / با صداي فرزاد)
ديگه اين که مي تونين اين جا حسرت رُ با صداي هوتن بشنوين
و همين طور «راز شب» رُ از اين جا..