دوشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۱

چند روز پيش داشتم درمورد
عروسک هاي وودو تو نت مي گشتم..
به نتيجه اي که مي خواستم نرسيدم،
اما اين جا به نظرم جالب اومد..
و همين طور اين قسمت ، که موزه ش ـه!
مي دونين که وودو (Voodoo) چيه..؟!
عروسک هاي مخصوص فرقه ي جادوگري در هند
که براي هر قرباني عروسکي مي سازند و با
فرو کردنِ سوزن در عروسک، قرباني رُ عذاب مي دن..

آهنگِ Fixxxer هم در همين مورده..

عروسک هاي وودو همه چسبيده اند با سوزن
براي تک تکِ ما و گناهانمان
پس ما را به يک رديف مي خواباني
فرو کن سوزن هايت را، آن ها ما را خوار مي کنند
تنها تو مي تواني بگويي در طي زمان؛
که مي افتيم سرانجام يا مي کشانيم خود را تلوتلو خوران.

ولي به من بگو:
مي تواني التيام دهي پدر را
يا پر کني اين سوراخ در فرزندِ مادر را..؟
مي تواني التيام دهي جهان هايي در درون فروريخته را؟
مي تواني همه را بکَني تا شايد دوباره آغاز کنيم
به من بگو
مي تواني التيام دهي کرده ي پدر را
يا ببُري اين طناب را و بگذاري بگريزيم..؟
درست آن دم که همه چيز خوب مي نمايد و فارغ از دردم؛
فرو مي کني سوزني ديگر؛
فرو مي کني سوزني ديگر در من.

آينه، آينه ي آويخته به ديوار
طلسم را بشکن يا عروسک شو.
ديدنِ تو به هنگامِ تيز کردنِ سوزن ها
پس سوراخ ها را به ياد ما مي آورند؛
که ما عروسکيم در دستانِ ديگري.
و در زمان سوزن ها زنگ مي زنند
و مي بازند درخششِ خود را

خون بر چهره،
عرق بر خاک
سه ضربدر براي سنگ
براي شکستنِ اين طلسم
از رسوم اين آئين؛
به گمانم تنها نيستم
پوکه فشنگ
يک بطري جين
بي حس مان کن تا سوزن ها را بپوشانيم
تجديدِ ايمانمان که از کدامين راه مي توان
به زندگي، عشقي دوباره ورزيد
به زندگي، عشقي دوباره ورزيد
به زندگي، عشقي دوباره ورزيد
عشق ورزيد، عشق ورزيد
به زندگي، عشقي دوباره ورزيد

ديگر تاب سوزني ديگر را نمي آورم
تاب سوزني ديگر را نمي آورم
ديگر نه، ديگر نه، ديگر نه
نه، نه، نه