پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۱

نمي دونم چرا يک دفعه ياد اون موقع ها افتادم..
هفتم خرداد 1379 ؛ تالار حافظ / نشست با پائولو کوئليو
مي خوام دو قسمت از خاطرات اون موقع رُ براتون بخونم؛
"در جايي گفت: اميدوارم شما بيتل ها رُ بشناسين. آهنگ ها
و کارهاي اون ها در جهان معروف ـه. زماني از فلاني (اسمش
رُ به خاطر ندارم) - رهبر کل ارکستر اون ها مي پرسن:
حرفِ اين همه موسيقي شما چيه؟
و اون جواب ميده: تنها يک چيز؛ عشق."
ضمن حرف هاش "گفت: احساس تان را و آن چه در دل داريد
را بگوييد و اين باعث مي شود که فکر کنيد پشتيبان شماست."
نمي دونم چرا يک دفعه ياد اون موقع ها افتادم..
شايد azizim من رُ به مرور بعضي حرف ها واداشت!
اصلاً مي دوني چيه azizi ؟! من..
نه! اين جا نمي گم! بعداً برات مي گم.
اميدوارم مخالفت نکني.
من کاري به آينده ندارم. من ، الآن ، و براي هميشه ،
مي خوام که..