پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۱

امروز بالاخره به سپهر زنگ زدم..
هرچند، خيلي حالم رُ گرفتي.. باشه!
اما باز هم ازت ممنونم که گذاشتي بهت
سلام کنم و تولدت رُ بهت تبريک بگم و..
اون قدر شعف زده شده بودم که مي خواستم
به سعيد هم تبريک بگم!!! ؛) ؛) ؛)
اميدوارم هميشه خوش و خُرم باشي.
يه مطلب بامزه پيدا کردم، ايناهاش:
بزرگترين بدبختي يک نقطه اينه که
قبل از اينکه خط بشه پاکش کنن.
بزرگترين بد بختي يک مورچه اينه که
قبل از اينکه بره زير پا دونه رو به لونه نرسونه.
بزرگترين بدبختي يک زنبور عسل اينه که
قبل از اينکه نيش بزنه بميره.
بزرگترين بدبختي يک آدم اينه که
قبل از مرگش بميره.
و بزرگترين بد بختي يک وبلاگ اينه که
قبل از اينکه به آخرش برسه تموم بشه.
مطلب جالبي بود!! ..نه؟
البته من فقط کپي ش کردم، همين! ( از دلتنگستان )