دوشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۱

نه اماني، نه اميدي، نه به شب نورِ سپيدي
نه سروري، نه سرودي، قصه بود هر چي شنيدي..
با تو هستم، اي ستاره! پشتِ ابرِ پاره پاره
داري باز قصه مي بافي، قصه ها پايون نداره..
نه سکوتي، نه صدايي، نه رَهي، نه ردّ پايي
توي اين هواي دلگير، من اسيرم، تو رهايي..
با تو اي ستاره پاکم، بي تو من اسيرِ خاکم
توي اين کويرِ لعنت، تشنه موندم و هلاکم..
امشب دوباره يادِ گذشته افتادم..
حرف هايي رُ به دوستم زدم که تا به حال
به هيچ کس نزده بودم.. حتا به خودم!
دوباره يادِ مولانا و عليرضا عصار و.. افتادم.
يادِ فصلِ آشنايي، کوچِ عاشقانه،
حالِ منِ بي تو، عشقِ الهي..
يه جورايي از صداش خوشم مياد. از شعرها
و تنظيمِ آهنگ هاش..