یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۱

واي، ديگه واقعاً دارم مي ميرم از خستگي..
امروز همه ش سرِ کلاس خواب بودم!
اون قدر تو عالمِ هپروت بودم که خونه مون رُ گم کردم!!
آخيش! امروز امتحانِ فيزيک داديم..
هر چند خيلي آشغال بود! سوال هاش افتضاح بود..
ادبيات هم، امروز فدايي مي گفت بخشنامه ي جديد
براي تصحيح ش اومده و چون مصحح ها تنبل هستن،
شايد همه شون اين جديدَ رُ اجرا نکنن،
اگه کم شدين، حتماً اعتراض بذارين!!
وووووااااااييييي! هنوز حسابان مونده :(
دعا کنين اين يکي رُ خوب شم، حداقل!!
حجم ش يه کم زياده..
خوش به حالِ بعضي ها (!!) که خوب شدن..
باور کن من تو عمرم اين قدر درس نخونده بودم، اما باز هم..
اصلاً بي خيال! ما تلاش خودمون رُ کرديم!!
امروز رفتم ملودي..
هر چند خودِ بهرام خان (بخونين جان) نبود..
راستي! مي دوني که داره ميره..
any way، چند نفر به بينندگانِ بلاگ هام اضافه شد!
نه به اون اوايل که آدرسش رُ به هيچ کس نمي دادم،
نه به الآن که هر کس رُ مي بينم..
آخرين خبر هم اين که شايد تابستون برم خوابگاه!!
جالبه نه؟ اگه رضا بمونه..
هر چند مي دونم تحمّل کارها و مسئوليت هاش رُ ندارم!
اين که بخوام خودم، خودم رُ داشته باشم..
آها! اين هم يه لينک براي علاقه مندان شکسپير؛
هر چي بخواين توش پيدا مي شه!!!
اين هم سه تا پيوندِ ديگه! (همين جوري!) ؛
تلفن هاي ضروري (البته براي تهران!!)
سفارت خونه ها / دانشگاه ها و مراکز تحقيقاتي