هانري ماتيس نقاش از جواني عادت داشت هر هفته براي ديدن رنوار بزرگ به آتليه ش برود. وقتي رنوار دچار بيماري ورم مفاصل شد؛ ماتيس هر روز به ديدنش مي رفت و برايش غذا و مداد و رنگ مي برد. اما هميشه مي کوشيد به استاد بباوراند که زياد کار مي کند! و بايد کمي هم استراحت کند.. يک روز متوجه شد که رنوار با هر حرکت قلم مو؛ ناله مي کند. ماتيس نتوانست تحمل کند و گفت: استاد بزرگ! آثار شما همين طوري هم زيبا و بسيار مهم اند. چرا اين طور خودتان را شکنجه مي دهيد؟ رنوار پاسخ داد: ساده است. زيبايي مي ماند؛ درد گذراست..(قلم مو)
آنلاين هستم. آنلاين ميشي.. مُرددم.. وقتي نمي خواي؛ من چه کار کنم.. شايد بهتر باشه «ما را به خير و شما را به سلامت..» فقط فراموش نکن؛ تو نخواستي.. تو نذاشتي.. فقط همين.