سه‌شنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۲

امروز دو تا جمله ي جالب شنيدم: «اِنقدر مدلِ خوبي هستم که نقاش رُ از رو مي برم، نقاش خسته مي شه اما من نه!» و آقاي فيروزمند هم گفت «کاشکي سزان زنده بود تو رُ مي کشيد!» ؛ يکي از نقاشي هاي سزان؛ 154 جلسه ي 2 ساعته طول کشيده و در آخر هم يه نقطه ش رُ رنگ نکرده (نتونسته هارموني اون قسمت رُ پيدا کنه..)
الآن جرج مايکل داره مي خونه؛
I feel so unsure
as I take UR hand
& lead U 2 the dance floor
as the music dies
S.Th in UR eyes
calls 2 mind a silver screen
& all those sad goodbyes..

ممم.. از اين آهنگ کلي خاطره دارم!
من ديروز يه مشکلي پيدا کرده بودم (کمبود فضا!! ظاهراً همه ي مقدار فضاي blogger رُ استفاده کردم!!) و خلاصه نمي شد هيچي اين جا نوشت ديگه.. چون تو خودِ کمکِ بلاگر هيچي ننوشته بود ، از feed back ش استفاده کردم و با مقاماتِ بالاتر مشکل م رُ در ميون گذاشتم. اون ها هم بعد از يک روز بهم جواب دادن که؛
We've fixed the problem that was causing the archive/disk full errors
Thanks for writing in to let us know about it, and we apologize for any
inconvenience this outage may have caused
Let us know if you need any more assistance

خلاصه اين که کلي شرمنده کردن؛ شايد تصميم بگيرم آگهي و آرم شون رُ دوباره بذارم اين جا (آخه اين جوري که من هيچ کدوم از قوانين رُ رعايت نکردم!)
نتيجه گيري دوم هم اين که اگه با Blogger مشکلي داشتين؛ از لينک هاي بالا استفاده کنين تا به نتيجه برسين..