Malakoot - ملکوت
نوشته های خیلی خیلی خیلی قدیمی مهدی اچ ای
پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۲
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم..
شهريار کوچولو برگشت و گفت: مرسي! شما بهترين لطف رُ در حق من کردين. امروز بهترين روزِ عمرم بود؛ حداقل ش اين که يک سال انتظارش رُ کشيده بودم :)
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی