چهارشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۱

زماني که دستِ زندگي سنگين و شب بي ترانه است،
هنگام عشق و اعتماد است..
و دست زندگي چه سبک مي شود، و شب چه پر ترانه؛
آن گاه که به همه عشق مي ورزيم و اعتماد داريم..
آن گاه همه چيز سبک تر مي شود و ترانه ها از ميان تاريکي بر مي خيزند..
جمله هاي جبران خليل جبران هميشه موندگاره.. از خيلي حرف هاش خوشم مياد.. و خيلي موقع ها هم از طرز فکرش..
امروز 13 اُم بود.. 13 شهريور.. يک ماه بعد از 13 مرداد.. يک ماه گذشت.. از هموني که خيلي ها مي دونن..
بعد از يک ماه به اين نتيجه رسيدم که بايد پيش برم.. مهم «من» ام.. ديگه نشستن بسّه.. ديگه وقت تلف کردن بسّه..
خلاصه مي توان تغيير کرد.. و پشيزي به پشيزي نفروخت.. مي توان عشق به آن ها آموخت.. فقط يه توصيه به کسي
که فکر کنم با من رو راست نبود.. و واسه همين هم اون رُ دوستِ خودم نمي دونم.. (که اگه غير از اينه من رُ ببخش..)
حسد مبر به روشني آفتاب ؛ تاريکي درونت را چاره ساز..
واسه من که نبودي، حداقل واسه "دوستم"، دوستِ خوبي باش..
يه clip دانلود کردم که باعث شد بعد از (فکر کنم) 3 / 4 سال، صداي هايده رُ بشنوم:
وقتي مياي صداي پات از همه جاده ها مياد
انگار نه از يک شهر دور، که از همه دنيا مياد
تا وقتي که در وا مي شه؛ لحظه ي ديدن مي رسه
هر چي که جاده ست رو زمين، به سينه ي من مي رسه..
اي که تويي همه کسم
بي تو مي ميره نفسم
اگه تو رُ داشته باشم
به هر چي مي خوام مي رسم..
وقتي تو نيستي قبلم رُ واسه کي تکرار بکنم؟
گل هاي خواب آلوده رُ واسه کي بيدار بکنم..
دستِ کبوتراي عشق، واسه کي دونه بپاشه
مگه تنِ من مي تونه، بدونِ تو زنده باشه؟
اي که تويي همه کسم
بي تو مي ميره نفسم
اگه تو رُ داشته باشم
به هر چي مي خوام مي رسم
به هر چي مي خوام مي رسم..
اگه خواستين Flash تصويري ش رُ ببينين!