یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۱

دلِ من دير زماني ست که مي پندارد
"دوستي" نيز گُلي است؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقه ي تُردِ ظريفي دارد.
بي گمان سنگدل است آن که روا مي دارد؛
جانِ اين ساقه ي نازک را
-دانسته-
بيازارد!

در زميني که ضمير من و توست؛
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايي است که مي افشانيم.
برگ و باري است که مي رويانيم.
آب و خورشيد و نسيم ش «مهر» است..

گر بدان گونه که بايست به بار آيد،
زندگي را به دل انگيزترين چهره بيارايد.
آن چنان با تو درآميزد اين روح لطيف؛
که تمناي وجودت همه او باشد و بس.
بي نيازت سازد، از همه چيز و همه کس..

زندگي گرمي دل هاي به هم پيوسته است
تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته است..

در ضميرت اگر اين گُل ندميده ست هنوز،
عَطر جانْ پرور عشق
گر به صحراي نهادت نوزيده ست هنوز،
دانه ها را بايد از نو کاشت!
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه ي جان
خرج مي بايد کرد،
رنج مي بايد برد،
دوست مي بايد داشت!

با نگاهي که در آن شوق برآرد قرياد
با سلامي که در آن نور ببارد لبخند
دستِ يکديگر را
بفشاريم به مهر..
جانِ دل هامان را
مالامال از ياري، غمخواري
بسپاريم به هم
بسرائيم به آواز بلند:
- شاديِ رويِ تو!
, اي ديده به ديدارِ تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثرِ صحبتِ دوست
تازه،
عطر افشان،
گلباران باد..

آره.. همــون طــور که قبلاً هم گفتم، تصميم دارم اين 8 مــاه بشينـم حسابي در بخونم!
واسه همين هم به اين زودي ها اين جا Up Date نمي شه.. هر چــنــد اون قدر حرف زدم
که آرشيو واسه 8 ماه ذخيره داشته باشه..!! اگه خبري بود بهم mail بزنين خلاصه يه عمر
ما کاشتيم و شما خوندين، حالا شما بنويسين و اگه وقت شد ما مي خونيم! و ديگه اين
که منتظر من باشين؛ بعد از اعلام نتايج کنکور 82..
واسه م دعا کنين..
آرزومندِ آرزوهات؛ EDNA