دوشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۱

بايد روزنامه بخرين.. آخه سايت دانشگاه آزاد مشکل داره ظاهراً !! «يه اسم» رُ حدوداً 30 بار چک کردم..
حدوداً 25 بار "در ليست موجود نمي باشد" داد و 5 بار هم قبولي در رشته ي فلان..!! اگه خواستين چک
کنين يادتون باشه قبول نشدن، "مردود علمي" مي نويسه و "در ليست موجود نمي باشد" يعني هيچي!
اگه مي خواين راحت تر کار کنين، مي تونين از اين جا نتيجه رُ بگيرين..

لبانت
به ظزافتِ شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان بدل مي کند
که جاندار غارنشين از آن سود جويد
تا به صورت انسان درآيد.

و گونه هايت
با دو شيار مورب
که غرور تو را هدايت مي کنند
و سرنوشتِ مرا
که شب را تحمل کرده ام
بي آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتي سربلند را
از روسپي خانه هاي داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام.

هرگز کسي اين گونه فجيع به کشتنِ خود بر نخواست
که من به زندگي نشستم!

و چشمانت راز آتش است.

و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي که به جنگِ تقدير مي شتابد.

و آغوشت
اندک جايي براي زيستن
اندک جايي براي مردن
و گريز از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکي آسمان را متهم مي کند.

کوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود
و انسان با نخستين درد..

در من زنداني ستمگري بود
که به آواز زنجيرش خو نمي کرد -
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم.

طوفان ها
در رقص عظيم تو
به شکوهمندي
ني لبکي مي نوازند،
و ترانه ي رگ هايت
آفتاب هميشه را طالع مي کند.

بگذار چنان از خواب برآيم
که کوچه هاي شهر
حضور مرا دريابند.

دستانت آشتي است
و دوستاني را که ياري مي دهند
تا دشمني
از ياد
برده شود

پيشانيت آينه اي بلند است
تابناک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن مي نگرند
تا به زيبايي خويش دست يابند.

دو پرنده ي بي طاقت در سينه ات آواز مي خوانند.
تابستان از کدامين راه فرا خواهد رسيد
تا عطش
آب ها را گواراتر کند؟

تا در آينه پديدار آيي
عمري دراز در آن نگريستم
من برکه ها و درياها را گريستم
اي پري وارِ در قالب آدمي
که پيکرت جز در خلواره ي ناراستي نمي سوزد! -
حضورت بهشتي است
که گريز از جهنم را توجيه مي کند،
دريايي که مرا در خود غرق مي کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.

و سپيده دم با دست هايت بيدار مي شود.

(آيدا در آينه / شاملو / Flash تصويري ش رُ ببينين!)
البته يه توضيح؛ يه قسمت هايي از اين شعر تو Flash حذف (خلاصه) شده بود که من دلم نيومد حذف کنم..