Malakoot - ملکوت
نوشته های خیلی خیلی خیلی قدیمی مهدی اچ ای
جمعه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۱
هر وقت توي آب آدمي رُ مي بينم
که سر و ته وايساده،
نگاهش مي کنم و هِرهِر مي خندم
گو اين که نبايست اين کار رُ بکنم.
چون شايد توي دنياي ديگه اي
در زمان ديگه اي
در جاي ديگه اي،
چه بسا درست وايساده
همون آدم
و اين منم که سر و ته وايساده م.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی