چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۱

..با آن که پاکي و بي گناهي يوسف، بر عزيز مصر و ديگر دست اندر کاران به اثبات رسيده بود، تصميم گرفتند او را به زندان بيندازند و براي مدتي، او را در محروميت و رنج نگه دارند.
يوسف که از آن آزمايش بزرگ الهي سربلند بيرون آمده بود، با آغوش باز زندان را پذيرا شد و آن محيط و شرايط دشوار آن را براي بندگي خداوند مناسب تر يافت.
درست همان روز که يوسف را تحويل زندان دادند، دو جوانِ ديگر، از کارکنان دربار را با او زنداني کردند. آن دو جوان از نزديکان شاه، يکي مسؤل آشپزخانه و ديگري شرابدار او بودند که متهم به سوء قصد نسبت به جان شاه شدند و تا تعيين تکليف و رسيدگي به پرونده به زندان افتادند.
يک روز صبح آن دو جوان نزد يوسف آمدند و گفتند: اي يوسف! ما هرکدام خوابي ديده ايم، تو که چهره ي نوراني و رفتار انسانيت، نشان مي دهد از بندگان نيکوکار و شايسته ي خدا هستي، تعبير خواب ما را براي ما بگو.
اولي گفت: من در خواب ديدم مشغول فشردن انگور و تهيه ي شراب هستم.
دومي گفت: من در خواب ديدم، مقداري نان روي سَرم گذاشته و آن را به سوي مقصدي مي برم و پرندگان از آن نان ها مي خورند. تعبير خواب ما چيست؟!
يوسف گفت: من قول مي دهم خواب هاي شما را بر اساس دانشي که در دسترس بشر نيست و پروردگار من آن را به من عطا کرده ، قبل از آن که جيره ي غذايي شما را بياورند ، براي شما بگويم. علم تعبير خواب را خداوند بي جهت به من نداده است. من راه و روش کساني که به خدا ايمان ندارند و به جهان آخرت معتقد نيستند را رها کرده ام. من پيروي از سيره ي ابراهيم ، اسحاق و يعقوب را برگزيده ام . اصولاً ما اجازه نداريم که براي خداوند شريکي قائل شويم و اين نيز از الطاف خداوند بر ما ست، که از شرک و انحراف نجاتمان داده و به سرچشمه ي يگانه پرستي و توحيد خالص راهنمايي فرموده است ولي بيشتر مردم از اين نعمت بزرگ، قدرداني و سپاس گزاري نمي کنند.
رفقا! شما خودتان عقل و درک داريد، کمي بينديشيد، آيا اين بت هاي پراکنده و موجودات بي خاصيت براي پرستش شايسته ترند، يا خداوند هستي بخش يگانه ي قهّار؟! اين بت هايي که شما مي پرستيد، تنها نام خدا بودن را که شما و پدرانتان بر آن ها نهاده ايد، با خود دارند. هيچ دليل و برهاني بر حقانيت اين راه، از جانب خداوند نرسيده و هيچ کس حق ندارد جز فرمان خدا، فرمان ديگري را گردن نهد و او فرمان داده که جز او کسي را نپرستيد. راه درست و دين حق اين است. ولي بيشتر مردم علم و آگاهي ندارند.
يوسف پس از بيان اين جملات هدايت گر ، به تعبير خواب آن دو جوان پرداخت و گفت: تعبير خواب نفر اول که در خواب ديده شراب مي سازد، اين است که از اتهام وارده تبرئه مي شود و به کار قبلي خود که شراب داري شاه است، باز مي گردد. تعبير خواب دومي اين است که: در دادگاه محکوم به مرگ مي شود و او را به دار مي کِشند و پرندگان از مغز سرِ او خواهند خورد و آن چه گفتم امري ست قطعي و اجتناب ناپذژر.
آن گاه رو به جوان اولي که بنا بود نجات يابد و به دربار بازگردد کرد و گفت: سرنوشت من و توطئه اي که انجام گرفته و مرا بي گناه به زندان انداخته، براي شاه بگو تا دستور آزادي مرا صادر کند.
خواب ها همان گونه تعبير شد. از آن دو جوان يکي اعدام و ديگري آزاد شد. و به دربار بازگشت، ولي شيطان، يوسف را از ياد او بُرد و درنتيجه سال ها يوسف در زندان گرفتار ماند..