جمعه، آبان ۰۲، ۱۳۸۲

بهمن فرمان آرا
اين msg خلاصه ميشه تو 3 بخش، يه بيوگرافي خلاصه و کامل + توضيحي در موردِ هر فيلم + نوشته هاي من!

بهمن فرمان آرا؛
پدر: مصطفا فرمان آرا
مادر: اقدس السادات بشارت
تولد: 3 بهمن 1320
محل تولد: تهران - خيابان اميريه - کوچه ي دلبخواه
کلاس اول: دبستان دولتي رازي - امريه
کلاس دوم: دبستان دولتي طوسي - دروازه شميران
کلاس سوم تا ششم: دبستان دولتي امين الدوله - خيابان گرگان
کلاس هفتم تا نهم: دبيرستان دولتي علميه - بهارستان
کلاس دهم و يازدهم: هدف شماهر 3 - خيابان ژاله
سال هاي 36 و 37: مدرسه ي موسيقي و هنرهاي دراماتيک لندن (گفت من از اول عشق سينما بودم و واسه تحصيل منو فرستادن خارج! اما بعد که اومدم فهميدم حتا اين جا هم دانشگاهيي واسه آموزش کارگرداني نيست! خلاصه رفتيم مدرسه ي موسيقي که بعو فهميدم جاي معروفي بوده.. همين طور اضافه کرد که اول عشقِ بازيگري بودم اما بعداً فهميدم که با شخصيتِ من بيشتر کارگرداني جور در مياد، واسه همين هم هدف م کارگرداني بود!)
سال هاي 38 تا 45: دانشکده ي کاليفرنيا ي جنوبي، دانشکده ي سينما، رشته ي کارگرداني (گفت تنها جايي بود که رشته ي کارگرداني داشتن! ولي بعد فهميدم معتبرترين و معروف ترين دانشکده ي سينماي دنيا هست.. با خيلي ها هم کلاس بوده که فقط جورج لوکاس ش الآن من يادمه! خُب اين n سال خارج زندگي کردن همراه بوده با دوستي با کلي آدم معروف!! اسم هاشون يادم نيست اما همه بازيگرهاي معروف و کارگردان هاي معروف ايتاليايي و فرانسوي و غيره.. ديگه اين که توضيح داد اين چند سال شغل ش پخش فيلم واسه يه شرکتي بوده که 18000 تا سينما در سطح امريکا و اروپا داشته..)
سال هاي 45 تا 47: خدمت وظيفه سربازي! ستوان 2 مخابرات / نگارش نقد فيلم و گزارش براي روزنامه تهران ژورنال به زبان انگليسي
سال 47 تا 53: تهيه کننده و مجري برنامه ي فانوس خيال، تلويزيون ملي ايران، تدريس در مدرسه ي عالي تلويزيون و سينما، کارگرداني فيلم خانه ي قمر خانم براي شرکت پانوراما، کارگرداني دو فيلم مستند نوروز و خاويار و تهران نو و کهنه و فيلم سينمايي شازده ي احتجاب براي تلويزيون ملي ايران
سال 53 تا 56: مسئولِ تهيه ي شرکتِ گسترش صنايع سينمايي ايران (و بعد توضيح داد که شرکتي بود که تأسيس کرديم تا فيلم هاي ايراني بتونه با دستگاه هاي پيشرفته و بودجه کافي ساخته بشه اما سالِ فلان چون همه تصميم بر اين گرفتن که با پول هايي که مردم دستِ ما داشتن، فيلم امريکايي بسازين من استعفا دادم و اومدم بيرون..) - تهيه کننده ي صحراي تاتارها به اتفاق ميشل دوبروکا، جورجيو سيلواني و ژاک پرن. شطرنج باد (محمد رضا اصلاني)، ملکوت (خسرو هريتاش) کلاغ (بهرام بيضايي) گزارش (عباس کيارستمي)، آن سوي وزش باد (اورسن ولز). تهيه کننده ي در امتداد شب (پرويز صياد). تهيه کننده و کارگردانِ سايه هاي بلند باد (که البته اسم اصلي ش معصوم اول بود که بعد اسم ش عوض شد..)
سال 59 تا 65: مديرعامل شرکت سينما سيرکل (ونکوور، کانادا)؛ پخش فيلم هاي مرد آهنين (آنده وايدا)، ارنستو (سالواتوره سامپري) موسس و مدير جشنوار هي فيلم هاي کودکان و نوجوانان (ونکوور، کانادا) مدير عامل شرکت اسپکترا فيلم (تورنتو و نيويورک)، پخش فيلم هاي به طور خصوصي مال شما (آخرين فيلم فرانسوا تروفو) اسم اول کارمن (ژان لوک گودار)؛ زندگي بستري از گل است (آلن رنه) مرد چهارم (پل ورهون) درخت دانش (بيلي آگوست)؛ معاون مدير عامل در تهيه و پخش شرکتِ سينه پلکس (امريکا)
توليد و پخش: باغ وحش شيشه اي (پل نيومن) مادام سوزاتسکا (جان شلزينگر) راديو حرف (اليور استون) سقوط امپراتوري امريکا (دني آرکاند) آخرين وسوسه ي مسيح (مارتيم اسکورسيزي)؛ آقا و خانم بريج (جيمز ايوري) تردستان (استفن فريريز). تهيه کننده ي لئولو (ژان کلود لوزان)
69 تا 78: در ايران؛ مديرعامل شرکت کارخانجات پيله (سهامي عام) (که گفت يه کار فاميلي هست و در اصل اون زمان بهم زنگ زدن که بيا ايران برادرت سکته کرده و تو بايد بشي مديرعامل.. گفت که الآن 80000 تا کارگر داريم.. ) مدرس دانشگاه هنر - دانشکده ي سينما و تئاتر - کارگرداني بوي کافور عطر ياس براي هدايت فيلم و فضل الله يوسف پور

شازده ي اختجاب:
بازيگران: جمشيد مشايخي، فخري خوروش، ولي شيراندامي، حسين کسبيان، فيروز بهجت محمدي، پروين سليماني، مهري وداديان، مهري مهرنيا، آنيک، شيدا، محمدعلي مياندار، و نوري کسرايي در نقش فخرانسا
دستيار کارگردان: واروژ کريم مسيحي
سناريو: هوشنگِ گلشيري، بهمن فرمان آرا / بر اساس داستانِ شازده ي احتجاب نوشته ي مرحوم هوشنگِ گلشيري
تهيه کننده: تل فيلم
کارگردان: بهمن فرمان آرا
بحث سر آشنايي با گلشيري (يا به قولِ خودش هوشنگ!) شد و ساختنِ اين فيلم.. گفت من دنبالِ يه فيلمنامه مي گشتم که بسازم ش.. در يک روز 3 نفر آدم مختلف که همديگه رُ نمي شناختن، اين کتاب رُ به من معرفي کردن و خُب من هم (هر چند خرافيه) اما فکر کردم لابد نشونه اي هست.. کتاب رُ خريدم و خوندم و ديدم 100% سينمايي هست، من هيچي نمي دونستم به جز اين که گلشيري تو اصفهان زندگي مي کنه اما چون مطمئن بودم اصفهاني ها اّنقدر فضول هستن که به جواب م برسم، پا شدم رفتم اصفهان و خُب تا عصر خونه شون رُ پيدا کردم! (گفت من خودم جد و آباد م اصفهاني هست.. به کسي بر نخوره!) بعد با هم صحبت کرديم و خُب واسه ش توضيح دادم که ريتم خوندنِ کتاب با يه فيلم فرق مي کنه، ديگه دستِ خواننده نيست و ما بايد بهش تحميل کنيم فيلم چه جوريه و خُب بعضي جاهاش رُ حذف کرديم يا مثلاً چند تا شخصيت رُ در يه نفر (پدر بزرگ) ادغام کرديم يا شخصيت هاي عمه ها رُ در حد يک نماد فکر نشون دادين و غيره..
ادامه داد: البته اِنقدر روابط مون دوستانه بود که.. به قولِ معروف زبونِ همديگه رُ مي فهميديم؛ واسه همين هم فيلم بعدي (معصوم اول که بعد شد سايه هاي بلندِ باد) رُ در اصل با هم ساختيم! گلشيري يه فيلم نامه ي 4 صفحه اي به من داد و من خوشم اومد.. نشستيم با هم اون 5 صفحه رُ کرديم 18 (؟) صفحه و خُب يه قسمت هايي ش رُ مثلِ صحبتِ روشن فکرها و غيره رُ فقط من نوشتم. و بعد هم اون 18 (؟) صفحه رُ گرفتم و بر اساس تم اصلي ش ژا فيلم نامه ي 200 (من عددها خيلي يادم نمي مونه!) صفحه اي نوشتم..
حتا فيلم هاي آخر رُ هم مي دادم اون بخونه و نظرش رُ بگه هر چند هميشه هم طبق خواسته ي اون عمل نمي کردم، اما بالاخره نظرش واسه م مهم بود و خودش قابل احترام..

سايه هاي بلند باد
بر اساس قصه ي "معصوم اول" نوشته ي هوشنگ گلشيري
با شرکت: فرامرز قريبيان، سعيد نيک پور، حسين کسبيان، آتش خبير، فريدون يوسفي، مليحه نظري، سامي تحصني، اسماعيل مهدي، مينو ابريشمي، کيومرث ملک مطيعي، غلامرضا اميري، آنيک، محمد حاج حسيني، مهري مهرنيا، اشرف کاشاني، پروين اقبال پور، يمن اشباح و ناديا جليل پور در نقش نرگس
فيلم نامه: هوشنگ گلشيري، بهمن فرمان آرا
تهيه کننده و کارگردان: بهمن فرمان آرا
ازش پرسيدن آيا نقش «حسين کسبيان» در اين فيلم، در ادامه ي فيلم شازده احتجاب هست؟ اين فيلم در امتداد قبلي هست؟ گفت نه! البته اين جور نقش ها بيشتر به حالِ فيزيکي و در کل حسين کسبيان مياد و حتا فيلم هاي ديگه رُ هم که بازي کرده همه نقش هاش شبيه به همين تريپ بوده! اما همون جوري که بعضي ها انگشتر خاصي دارن که واسه شون شانس مياره يا خودکار يا سنگِ خاصي، (به طور خرافي) حضور حسين کسبيان تو فيلم هام بهم اطمينان ميده و يه جورايي واسه م شانس مياره.. تا وقتي که فيلم بسازم از حضورش استفاده مي کنم..

بوي کافور، عطر ياس
نويسنده و کارگردان: بهمن فرمان آرا
بازيگران: بهمن فرمان آرا، رويا نونهالي، رضا کيانيان، ولي الله شيراندامي، فيروز بهجت محمدي، حسين کسبيان، داريوش اسدزاده، ابراهيم آبادي، پريوش نظريه، مليحع نظري، لوريک ميناسيان، زهرا حميدي، يحيا آذرنوش، محمد کني، محمد اهدي، نيما گرگين، اسدالله يکتا، عباس قاجار، ميرصلاح حسيني، رحمان حسيني، مظفر شمس.
تهيه کننده: مرتضا شايسته
محصول: هدايت فيلم و فضل الله يوسف پور - رنگي - 35 ميليمتري - 93 دقيقه
خودش گفت تو اين 11 سال که ايران بوده، 10 سال؛ هر سال يه فيلم نامه مي داده و يک سال طول مي کشيد تا مي گفتن نه! (مجوز نمي دادن..) گفت فيلم نامه ي آخري رُ تو دوره ي آقاي خاتمي دادم و وقتي اون زمان هم بهم اجازه ندادن، ديگه فهميدم که هيچ وقت نمي خوان بهم اجازه بدم، واسه همين تصميم گرفتم که يه فيلم بسازن در موردِ مرگِ خودم! هراس من از مرگ نيست، هراس من از بيهوده زيستن است.. در هر حال کسي که نويسنده ست، مي نويسه و کسي که بازيگره، بازي مي کنه و من هم فيلمساز هستم، وقتي جلو کارم رُ بگيرن يعني مرگ. فيلم نامه رُ نوشتم و خلاصه ي 4 صفحه اي ش رُ دادم بهشون؛ هميشه يک سال طول مي کشيد و جواب منفي مي دادن اما اين بار 45 دقيقه خوندن و تصويب کردن و مجوز دادن! بهشون گفتم چون فيلم نامه در مورد مرگ منه مجوز دادين (هر چند از شوخي م خوش شون نيومد!) و خُب اين فيلم رُ ساختم.. تقريباً همه ش زندگي مينه، حتا يکي از دوستام که فيلم نامه رُ خونده بود زنگ زد و گفت مگه خانوم ت فوت شده؟ آخه تو فيلم نامه اين جوريه! من هم گفتم بين اين تصميم که بخواد با چادر نماز کنارم بخوابه يا فوت شده باشه، دومي رُ انتخاب کردم!

فيلم آخرش هم خانه اي روي آب هست که بازيگراش عزت الله انتظامي و رضا کيانيان و هديه تهراني و.. هستن!
يک ساعت پشتِ صحنه ي فيلم برداي رُ پخش کرد و گفت اولين جايي هست که اين پخش ميشه. خيلي جالب بود.. اولاً که همه ي صحنه هاي سانسور شده ي فيلم توش بود! بعد هم حرف هاشون مثلاً عزت الله انتظامي مي گفت من دو هفته ست شبا خوابم نمي بره نمي دونم ميشه اين پروژه رُ تمو کرد يا نه؟ خيلي حساس ـه.. يا جمشيد مشايخي که وقتي سيگار مي کشيد هيچ دودي باغي نمي موند! خودش هم برگشت بهش گفت تو دودها رُ مي خوري؟ يا بقيه..
يه چيز جالب قسمت هايي بود که از فيلم سانسور کرده بودن. مثلاً صحنه ي اصلي فيلم که گفت اصلاً اسم فيلم و کلِ فيلم نامه واسه اون جا بوده که دکتر بر مي گرده به دختره ميگه بايد به شوهرت بگي! حالا من اون مرد(؟!) رُ مي تونم ترميم کنم اما بايد بهش بگي ايدز داري، دختره ميگه نمي تونم،اگه بگم ديگه باهام ازدواج نمي کنه؛ اون بليت منه (واسه خارج شدن از کشور)، بعد دکتره ميگه فکر مي کردم نسل شما پابندتر باشه، (مقيد يا يه همچين چيزي!) دختره ميگه شما تو جووني تون عشق و حال تون رُ کردين اما آينده تون تضمين شده بود، ولي ما حتا فردامون هم پوچه؛ مثِ يه خونه روي آب..
يا ازش سوال کردن که چه طور پدر ِ اون پسرَ رُ بد نشون ميدين در حالي که اين طوري نيست.. گفت شما نمي دونين اصل ش چي بوده! 17 تکه و چند سکانس کامل رُ از فيلم در آوردن، مثلاً اونجايي که ميگه پدره بچه ي 9 ساله (حافظ کل قرآن) رُ ميبره تا واسه مردم قرآن بخونه و پول دربياره و غيره.. حتا بهم ايراد گرفتم اون قسمتي که مرده ميگه "آقاي دکتر رُ بيار.." رُ حذف کنم چون فقط يه دکتر داريم (دکتر طباطبايي همون حافظ قرآن ـه)
مثلاً ازش پرسيدن اون کامواها نماد چيه؟ گفت افسانه ي يوناني هست که کسي سرنوشتِ ما رُ مي بافه و من از کامواهاي رنگي واسه اين استفاده کردم البته سکانس هايي هم بهش اشاره کردم که مثلاً هديه تهراني ميگه "اگه من بدونم کي سرنوشت مون رُ مي بافه، بهش ميگم مالِ منو - همه ش رُ - بشکافه" اما استفاده ي اصلي من سکانس آخر بود که اون هم حذف شد، طراحي صحنه که رو زمين کاموا هست و اشاره داره به سوره ي عنکبوت که سست ترين خانه ها، خانه ي عنکبوت هست.. و البته اون آخر فيلم که بالاخره دکتر سرِ کاموا رُ مي گيره و ميرس ه به اتاق پسره..
يا مثلاً مي گفت تا به حال کلي آدم بهم گفتم که به نظر اونا صحنه ي آخر فيلم که رضا کيانيان (دکتر) کشته ميشه به نظرشون کشته نميشه و اون آدما در اصل ديوهاي دروني خودِ دکتر هست.. . خُب همون موقع هست که پسره آيه هاي ---(؟) سوره ي بقره رُ مي خونه که مضمون ش اينه که اونايي که فکر مي کنن با تظاهر به مسلموني مي تونن مسلمون ها رُ گول بزنن و اونا رُ منحرف کنن، بدونن که خودشون رُ گول مي زنن و عذاب سختي در انتضارشون هست. که البته اين قسمت رُ مسئولين مميزي به خودشون گرفتن و حذف کردن.. من هم گفتم وقتي کلام خدا رُ حذف مي کنين ديگه فيلم من که چيزي نيست!
به جز اينا پشت، صحنه خيلي جالب بود، مثلاً اون قسمت که همه شون تي شرت با عکس نوشته ي «خانه اي روي آب» تن شون بود، حتا خانوم هديه تهراني و بقيه..!! و عکس هاي يادگاري و صحبت ها.. خيلي توپ بود!!
يه نفر پرسيد من داشنجوي کارگرداني هستم و راهنمايي کنين که چه کاري انجام بدم و از اين حرفا.. گقت هر سال 100 ، 200 نفر فارغ التحصيل ميشن اما همه ميرن دنبال کارهاي ديگه يا ادامه نمي دن. فيلم ساختن فقط علاقه مي خواد اگه ديوونه ي اين کار هستي بيا جلو، مثلاً من خودم 11 سال فيلمنامه دادم و مجوز ندادن و سالِ يازدهم بهم مجوز دادن و مثلاً خانه اي روي آب، به جز دردسر هيچي نداشت. چندين بار توقيف شد و n بار سانسور شد.. گفت 3 بار بيلبورد همه ي تهران تبليغ کرديم اما شب اکران نامه از قاضي مرتضوي اومد در خونه که فيلم توقيف! گفت 14 تا کپي زده بوديم که نمايش در شهرهاي شيراز و اصفهان و مشهد و غيره با تهران يه روز باشه اما روز اکران فيلم متوقف شد و 17 جاش رُ دوباره سانسور کردن و خُب همه ي اون کپي ها ديگه به درد نخورد (هر کپي حدود 2 ميليون تومن پولشه) يا گفت تيزر تلويزيون حدود 10 مليون داديم اما مثلاً تا 15 فروردين هيچ تيزري از ما پخش تکردن (اکران 28 اسفند بوده) اون هم فقط تيتر آغازي فيلم! در حالي که اون مقدار حجم زياد تبليغاتي که واسه فيلم عروس خوش قدم و ديوانه از قفس پريد انجام رگفت حدوداً هر کدوم 3~4 ميليار تومن بوده! اما خُب اين دو تا فيلم مالِ خودِ تلويزيون بوده.. گفت با اين همه استقبالي که از فيلم شد (پرفروشترين بوده) فقط ضرر نکرديم که باز هم خيلي خوبه.. گفت سينماي ايران يعني اين!
آخرش هم يکي سوال کرده بود که اون چراغ ها که تو فيلم به آدما وصله نمي تونست جور ديگه اي باشه؟ يعني نحو ديگه اي فرشته رُ نشون بدين؟ فرمان آرا خنديد گفت اوني که شما ديدين پشتِ صحنه بود وگرنه تو فيلم که به کسي چراغ وصل نيست!!! :))