دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۲

دارم مي ميرم از خستگييييييييييييييييييييييييييي و گردن درد و کمردرد ! از صبح همه ش رو پا بودم، البته همه ش علافي (الافي؟) اما يه نتيجه ي خوب داشت؛ معافي سربازي م رُ گرفتم :)

البته هنوز خودش رُ واسه م صادر نکردن و از فردا تا 3 ماهِ ديگه مياد در خونه، اما ديگه همه چيز تموم شد !!!!!!!!!!!!!!!!!! تقريباً 3 ماه دوندگي و حمالي و کلي چيز بد ديگه؛ هر روز صبح ساعتِ 8 اون جا بودم. اما امروز آخرين باري بود که مي رفتم اون جا !! البته هنوز خوشحالي ش رُ حس نکردم، اما 2 سال از زندگي م رُ به دست آوردم (من تازه الآن بعد از يک ماه دارم مي فهمم که "چه خوب، کنکور قبول شدم" وگرنه همون روز اصلاً واسه خودم هيچ حس خاصي نداشتم، بگذريم!)
يادتونه گفتم من تو ايران 3 تا کار بيشتر ندارم؟ يکي قبولي تو کنکور که انجام شد. يکي معافي سربازي که با يه کم زحمت انجام شد و سومي ش هم يه ويزاي ناقابل ـه، البته نه الآن؛ خودم هنوز کلي کار ديگه هم دارم که بايد انجام بدم. اصلاً خدا رُ چه ديدين، شايد «اتفاق چهارمي» هم افتاد !! البته I just joking ..فکر خاصي نکنين plz !!

امروز 2 تا اتفاق جالب هم افتاد (البته به جز غيبت هاي متوالي من!) اول اين که مادرِ يکي از همين هايي که مثلِ من واسه جلسه اومده بود، سکته کرد !! حالا فکر کنين تو اون جا (حوزه ي نظام وظيفه) که تحقيقاً شبيه کوير مي مونه بيچاره ها کلي از مردم پرسيدن تا يکي ليوان تو کيف ش بود و داد تا بهش آب چاه بدن!!! وقتي اورژانس اومد خودش به هوش اومده بود اما لب ش کج بود و غيره..
دوم هم اين که يکي از دوستانِ قديم م رُ ديدم؛ پسر دکتر ملک حسيني. کلي وقت بود نديده بودم ش!

چه غريب و تنها

خُب جشنواره ي آسيا پَسِفيک (چهل و هشتمين دوره ي جشنواره ي آسيا - اقيانوسيه) هم شروع شد. تنها نکته ي جالب ش اينه که براي اولين بار هست که در يه شهري به جز پايتختِ يک کشور آسيايي برگزار ميشه.. الآن سينماهاي ايران و سعدي براي عموم (بليتي) و تالار حافظ هم به صورتِ کارتي (دعوتي ها!) دارن همکاري مي کنن که البته پخش تمام فيلم ها در سينما سعدي هست (اون دو تا گلچين)
رفتم برنامه ش رُ ديدم، هيچ فيلم خاصي نداشت! يعني عنوان ها (اسم فيلم ها) هيچ کدوم جذاب نبودن! هيچ پوستري هم نبود که نشون بده فيلم ها چه جوري هستن => نرفتم! البته فيلم «اين جا چراغي روشن است» از رضا ميرکريمي امشب بود که وقتي دوش گرفتم اِنقدر خسته بودم که بي خيال شدم! البته هم تنها بودم و واسه سرماخوردگي م احتياط کردم و خلاصه نرفتم..

جشنواره ي فيلم دانشکده ي علوم پزشکي هم هست؛ بررسي فيلم هاي حاتمي کيا ، من که خوشم نمياد اما برنامه ش رُ تو بُردِ تالار فجر ديدم. اگه کسي خواست بره!

اولين جشنواره ي فيلم 3 شب با بزرگان سينما (دانشگاهِ شيراز) هم از فردا شروع ميشه؛ نمايش 3 فيلم در 3 روز. هر روز ساعتِ 4 عصر، تالار فجر.
فردا يه فيلم خارجي (و البته قديمي) از يه کارگردانِ معروف داره که يادم نموند اسم ش! اما 5 شنبه نمايش فيلم «بوي کلفور عطر ياس» از بهمن فرمان آرا هست که مي خوام برم! (کسي نمي خواد بياد، بگه با هم بريم..) و جمعه هم فيلم «گوزن ها» ساخته ي مسعود کيميايي (فيلم چرتيه! الکي نرين)
ديگه به جز اينا فکر نکنم شيراز خبر ديگه اي باشه، اگه کسي خبري داره به ما هم بگه ! کنسرتي، نمايشي، نمايشگاهي چيزي؟ البته واسه اتفاق هاي هنري که بايد به اين جا مراجعه کنيم. از وقتي تو روزنامه به خانوم عبادي تبريک گفتن ديگه ما رُ تحويل نمي گيرن ؛)