پنجشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۲



ملکوت



با تو رفتم، بي تو باز آمدم
از سرِ کوي او، دلِ ديوانه
پنهان کردم، در خاکسترِ غم
آن همه آرزو، دلِ ديوانه..
چه بگويم با من اي دل، چه ها کردي
تو مرا با عشقِ او آشنا کردي
پس از اين زاري نکن
هوسِ ياري نکن
تو اي ناکام؛ دلِ ديوانه!
با غمِ ديرينه ام
به مزارِ سينه ام
بخواب آرام، دلُ ديوانه
بخواب آرام، دلُ ديوانه..

مي دونستم دوباره نوشتنِ ملکوت رُ شروع مي کنم، ولي فکر نمي کردم اِنقدر متمايز با قبل. هر چند هم چنان اين جا وبلاگِ منه و من هستم که تصميم مي گيرم چه جوري بنويسم.
کنکور تجربه ي جالبي بود. خودش رُ نمي گم (خودش خيلي مسخره تر از اوني بود که فکرش رُ مي کردم. يه موقعي فکر مي کردم اونايي که مثلاً دانشجو شدن -يا هر چيز ديگه- ؛ يه پله بالاتر هستن. درس شون خوب بوده.. ولي الآن مي دونم اصلاً ربطي نداره، کنکور اصلاً معيارِ درستي نيست که بتونه آدما رُ جدا کنه.. lol ديگه کنکور اون جذبه ش رُ -حداقل واسه من- از دست داده..)
ولي اين يک سال خيلي اتفاق ها افتاد؛ اتفاق هاي خوب و اتفاق هاي بد؛ کلي تجربه. شايد به همين دليلِ که نوعِ نوشتن م يه کم فرق مي کنه؛ خُب بالاخره همه چيز عوض مي شه، نوشته هاي من هم!
يادِ يکي از mailهاي جادي افتادم؛ نوشته ش در موردِ مولانا: « هر چه روييد از پيِ محتاج رست »
يعني " هر چيزي كه رشد كرده به خاطر كسي كه بهش احتياج داره روييده "
پ.ن. در گذشته در علوم انساني دانشمندان به دنبال تحليل علّي بودند. مثلا مي گفتند اگر x زياد بشه، y زياد مي شه يا به عبارتي x رو علت y مي دونستند. مثلا مي گفتند چون همبستگي اجتماعي كم شده، خودكشي زياد مي شه ( دوركيم ). اين تحليل كاملا يك طرفه بود. اما بعدها گروهي به نام كاركردگرايان آمدند و گفتند كه هميشه هم نمي شود چيزها را علت و معلول دانست. يعني چي ؟ ادامه بدهيد : فرض كنيد ما يك قهوه جوش داشته باشيم و توش آب سرد باشه و بخواهيم قهوه بخوريم. چكار مي كنيم ؟ آتش روشن مي كنيم و آب را گرم مي كنيم. يك اثبات گرا يا به قول خارجي ها پوزيتيويست كه به تحليل علي معتقد است خواهد گفت :‌ آتش موجب گرم شدن آب درون قهوه جوش شده است. درست ؟‌ اگر گفتيد يك كاركردگرا چي مي گه ؟‌ بعله... مي گه : اينكه قرار بوده آب گرم بشه، موجب روشن شدن آتش شده ! يا به عبارت دقيق تر :‌ كاركرد آتش در اينجا گرم كردن آب بوده و چون آب گرم لازم بوده، آتش ضرورت كاركردي پيدا كرده و در نتيجه روشن شده. به همين طريق پوزيتيويست ( اثبات گرا ) خواهد گفت :‌ « ما چشم داريم پس مي بينيم » ولي كاركردگرا خواهد گفت :‌ « ما چون لازمه ببينيم، پس چشم داريم » يا حتي اگر تند رو باشه ممكنه بگه : « چون مي بينيم، چشم داريم ! »

ولي با اين حال، اين يک سال بهم خوش گذشت. يا شايد دوست دارم اين جوري نشون بدم؛ در هر حال ناراحتي و پشيموني هم نتيجه اي نداره؛ اين راهي هست که خودم انتخاب کردم و تا آخرش هم مي رم. به قولِ ابي «منو ببخش که ناگزيرم. بايد برم حتا اگه اون جا بميرم..»

:A Friend does most or all of these


(A)ccepts you as you are
(B)elieves in "you"
(C)alls you just to say "HI"
(D)oesn't give up ! ! on you
(E)nvisions the whole of you (even the unfinished parts)
(F)orgives your mistakes
(G)ives unconditionally
(H)elps you
(I)nvites you over
(J)ust "be" with you
(K)eeps yo! u close at heart
(L)oves you for who you are
(M)akes a difference in your life
(N)ever Judges
(O)ffer support
(P)icks you up
(Q)uiets your fears
(R)aises y! our spirits
(S)ays nice things about you
(T)ells you the truth when you need to hear it
(U)nderstands you
(V)alues you
(W)alks beside you
(X)-��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������