چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۱

يک بار خواب ديدنِ تو
به تمام عمر مي ارزد
پس نگو،
نگو که روياي دور از دسترس خوش نيست
قبول ندارم..
خداحافظي که نمي شه گفت.. اما.. ..bye
هميشه اين لحظه ها تلخه.. دوست دارم مثِ بچه کوچولوها که ميرن مهموني، وقت خداحافظي؛ پاهامو بکوبم رو زمين و بگم نميام.. من مي خوام اين جا بمونم.. ولي خوب مي دونم که فايده يي نداره.. اين مهمونيه، خونه ي خودِ آدم که نيست.. ولي مي تونم تلاش کنم تا خونه م رُ مثل اون ها بکنم.. همون عروسک ها رُ بخرم و بازي کنم.. همون حرف هايي که تو وبلاگ زدم رُ تکرار کنم.. و بهشون عمل کنم.. تنها کاري که ازم بر مياد اينه که به جاي خداحافظي و گريه و ناراحتي؛ بگم به اميدِ ديدار.. به اميد موفقيت همه مون.. به اميدِ اين که باز هم با هم باشيم، خيلي زود.. به اميد اين که همه با هم باشيم.. و يه چيز ديگه: خيلي دوستتون دارم.. همين!
// خدايا! بادهاي ناآرامت را بر من فرو فرست
, برگ هاي پائيزت روحم را فرو پوشانده اند
, خداوندا! باران هايت را بر من فرو فرست
, گردهاي پائيزت روحم را فرو پوشانده اند
, اي خداي شادي،
, که روزهاي آرام آفتابي ات را دوست داشتم
, که روزهاي آرام آفتابي ات را دوست دارم..
کيه که، آخر ديوونگي واسه چشات
کيه جز من که مي ميره واسه لحنِ خنده هات
کي برات قصه مي گه، شبا که خوابت نمي ره
کيه پا به پات مياد، وقتي که بارون مي گيره
کيه وقتي تشنه ت ـه، تو ابرا بلوا مي کنه
اگه يک جرعه بخواي، کويرُ دريا مي کنه
يه شب موي تو رُ به صد تا مهتاب نمي ده
خودش مي سوزه ولي، تن به سايه و آب نمي ده
اون منم؛
که عاشقونه، شعر چشماتُ مي گفتم
هنوزم خيس مي شه چشمام وقتي يادِ تو مي افتم
هنوزم مي ياي تو خوابم، تو شباي پر ستاره
هنوزم مي گم خدايا؛ کاشکي برگرده دوباره..
// اما در اين اتاق
, مردي نشسته است
, که بسيار خسته است
// پيمان بسته بوديم تا هميشه
, اما چه زود رسيد
, عهد بسته بوديم تا هميشه باشيم
, حتا اگر
, اما..
// خدايا!
, آسان بودن دشوار است
, آسانم کن
, خداوندا
, کلام تو بودن دشوار است
, بارانم کن
, خدايا
, خداوندا
, آن نيستم که بايد..
, آنم کن
(با صداي عصار؛ Flash تصويري ش رُ ببينين!)