جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۱

خُب، مي بينم که حسابي به خودت مي رسي؛
از خودت مراقبت مي کني.
نيازهات رُ برآورده مي کني.
خوب گوش مي دي يا مي خوني؛ درباره ي رژيم غذايي
تغذيه، خواب و سم زدايي از بدن.
همين طور خريدنِ وسايلي که مي گن به دردِ ورزش مي خوره
و گياهانِ دارويي براي تجديد قوا، وقتي که آسيب مي بيني.

صابون هايي که تن رُ تميز مي کنن.
افشانه هايي که بوي بد رُ از بين مي برن.
مايعاتي که اسيدها و حشره کش ها رُ خنثي مي کنن.
اضافه ي وزنِ مجاز براي افزايش قدرت و اندازه ي عضلات.
زدنِ آمپول هاي ايمني
و خوردنِ قرص هاي نيروزا.
اما يادت باشه که بعد از همه ي اين ها
بالاخره قصه به پايان مي رسه..

مي توني سيگار رُ ترک کني، اما آخر مي ميري.
دورِ مواد رُ خط بکشي، اما آخر مي ميري.
خودِت رُ از خوردنِ غذاهاي پرب و سرخ کردني منع کني؛
و در سلامت کامل باشي، اما باز مي ميري.
مِـي گساري هم که نکني، باز مي ميري.
دور کارهاي خلاف رُ خط بکشي، باز مي ميري.
از نوشيدنِ قهوه صرف نظر کني و کيفور نشي؛
باز مي ميري، آخرش مي ميري.

بالاخره مي ميري، دستِ آخر مي ميري؛
آخرش مي ميري.

مي توني نرمش کردن رُ از سر بگيري،
اما وقتي موسيقي تموم بشه، مي ميري.
توي اتومبيل کمربندِ ايمني هم که ببندي، باز مي ميري.
از نيکوتين فاصله بگيري، باز مي ميري.
مي توني ورزش کني تا چربي ران هات آب بشه،
خوش تيپ تر و تو دل برو تر مي شي، اما باز مي ميري.
حمام آفتاب هم که نگيري، باز مي ميري.
مي توني اون بالا، تو آسمون ها، پي بشقاب پرنده بگردي
شايد اونا تو رُ به مريخ ببرن. اما اون جا هم بالاخره مي ميري.

بالاخره مي ميري، در نهايت مي ميري.
آخر، يک زماني، مي ميري.
با کفش هاي ريبوک و نايس و آديداس
مي توني تو آسمون ها سير کني، اما اون جا هم بالاخره مي ميري.

دارو ي نيروبخش هم که بخوري، بالاخره مي ميري.
روده ات رُ هم که سالم نگه داري، باز مي ميري
مي توني خودت رُ منچمد کني و در زمان معلق بموني؛
اما همين که يخ ت رُ باز کنن، بالاخره مي ميري.
مي توني ازدواج کني، اما باز هم مي ميري.
به نقطه ي اوج هم که برسي، بالاخره مي ميري.

مي توني خودت رُ از شرّ فشارهاي روحي خلاص کني،
استراحت کني،
آزمايش ايدز و تست ورزش بدي،
به غروب، اون جا که هوا آفتابي ست
و از رطوبت خبري نيست، نقل مکان کني
و تا صد سال زنده بموني
اما بالاخره مي ميري.

سرانجام، در آخر کار مي ميري.
در نهايت، خواه ناخواه مي ميري.
پس بهتره حالا که زنده هستي از زندگي لذت ببري
قبل از اين که غزل خداحافظي رُ بخوني،
چون بالاخره، در آخرِ کار مي ميري.