شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۰

اوه! عجب روزي بود..
هر چي بود ، باز هم با بزرگواري دوستم ،
همه چيز به حالت اوليّه اش برگشت..
ازش ممنون ام.
اما يک چيزي بگم بخندين!
ديروز ، شخصي لطف کردند و يک e.mail زدند
و هر چيزي که به ذهن شون خطور کرده بود ، گفته بودن.
البته ، من براي تَمَدُدِ اعصاب ، مجبور شدم آدرس شون
رُ Block ِ کنم که از همين جا ، پوزش مي خوام.
اما دوست داشتم به اين شخص محترم بگم:
مطمئن باش اگه من اين جوري بودم ،
خيلي زودتر از اين حرف ها ، ديگه من رُ نمي ديدين..
نمي دونم..؟! تا به حال اين مَثَل رُ شنيدين که:
کافر همه را به کيش خود پندارد.
نمي دونم..؟! بعضي مواقع اتفاقاتي مي افته که به
همه چيز شک مي کنم..
به تمامي يه افکارم.. به تمامي يه اعتقادات ام..
واقعاً اگه اين جوريه که ايشون فرمودن ، پس من
چه روز هايي رُ ،با تفکّرات ام، تباه کردم..
و من که اين جوري نيستم ، پس چرا کسي اين
استنباط غلط رُ ، مثل حکمي الهي دونسته
و اين جوري ، من رُ محکوم کرده..؟!
خيلي برام مهمه بدونم کجاي کارم اشتباه بوده..