چهارشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۲
اکنون بدان که فقط يک زمان مهم وجود دارد و آن «حال» است. و مهم ترين کس آن فردي ست که اکنون مي بيني؛ زيرا هيج گاه نمي داني آيا کس ديگري نيز خواهد بود که با او رو به رو شوي يا نه. و مهم ترين کار، نيکي کردن به اوست؛ زيرا انسان تنها براي نيکي کردن آفريده شده است.. (لئون تولستوي)
از وبلاگ خداحافظي کرده بودم -حداقل تا بعد از کنکور- ولي مثل اين که نشد (توسني کردم ندانستم همي / کز کشيدن تنگ تر گردد کمند!) 15 روز ديگه وقت دارم.. مرسي از "سبز" که همه ش يادآوري مي کنه بايد درس بخونم..! چشم.. تلاش خودمُ مي کنم، تا ببينم خدا چي مي خواد..
دلم واسه تون يه ذره شده؛ اِدناي سبز (من هم همرنگِ تو!).
یکشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۲
حسد مبر به روشني آفتاب
تاريکي درونت را چاره کن..
اصلاً باورم نمي شد، جوانِ 18 ساله که همه شعاروار تکرار مي کردن؛ اِنقدر بهم نزديک باشه.. پرهام، دوست، هم کلاسي،.. تو درگيري هاي ديشب کشته شد.. آخرين بار تو امتحانا ديدم ش.. گفتم "داري خر مي زني واسه پزشکي؟" گفت "نه، من به دندون پزشکي ش هم قانعم.."
پرهام؛ يکي از آروم ترين و دوست داشتني ترين بچه هاي مدرسه..
18 روز مونده به کنکور.. پرهام؛ مواظب خودت باش..
نمي خوام اين جا سياسي بنويسم؛ ولي خيلي آشغالين. خيلي کثافتين.. ....
خدايا تو علم ش رُ داري، من ندارم..
واسه مون اون چيزي رُ پيش بيار که خوبه.. خيره.. //
روحش شاد و يادش گرامي..
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدُ لله رب العالمين
الرحمنِ الرحيم
مالکِ يومِ الدين
اياک نعبد و اياک نستعين
اِهدِنا الصراط المستقيم
صراط الذين انعمت عليهم
غير المغضوب عليهم و لا الضالين.
بسم الله الرحمن الرحيم
قل هو الله احد
الله صمد
لم يلد و لم يولد
و لم يکن له کفواً احد (3 مرتبه)
سهشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۲
Jesus decides to go make a turn in the paradise in order to find his father. Jesus goes from cloud to cloud when suddenly he sees a little old man sitting quietly and carving a piece of wood. Jesus approaches the old man and tells him:
- Hello, this is pretty what you do, was it your job to carve wood on the earth?
- Yes, I was a carpenter
- Ah... and did you have children?
- Yes, I had a son without even fertilizing a woman. My son had an extraordinary destiny and he is still very known on earth.
By hearing these words Jesus has tears in his eyes. he puts his hand on the shoulder of the little old man and tells him with emotion:
- Dad!
And little old man answers with a great joy:
-Pinocchio !!
شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۲
اشتراک در:
پستها (Atom)