پنجشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۱

يه سري حرفِ قشنگ از آرشيو قاصدک
××××××××××××××××××××××
سبز است مثل سيب.
جاري مثل آب.
گسترده مثل مهتاب.
ساده مثل مهر.
حضورش را مي گويم.
××××××××××××××××××××××
در بستن سودي ندارد.
ديوار ساختن بيهوده است.
آن كه بخواهد بيايد, مي آيد.
در خواب و بيداري , جوانه مي زند. گل مي كند.
××××××××××××××××××××××
خانه روشن كردي
تا دل را
چراغاني كنم.
چراغ را مي كُشي
تا ديگر
آرزويت نكنم.
آرزو
اما
در آرزو مي ماند.
بي چراغ.
بي دل.
××××××××××××××××××××××
شك نكن
به آنكه
به تو مي گويد
مي ترسد
اما بترس
از آنكه
به تو مي گويد
شك نمي كند
××××××××××××××××××××××
اي دل نشين تر از هرم آفتاب!
در سردترين لحظه هاي دي
وي آشناترم از لاي لاي خواب!
اينك منم كه به سحر حضور تو
با بالي از خيال
تا قلهُ بلند عشق تو
پرواز مي كنم
و آنگه به صد سرود خوش عاشقانه ام
حلاج وار
همهُ توشه هاي خويش
من در بهار عشق تو
بر دار مي كنم.
××××××××××××××××××××××
در بيداري
خواب ديده ام.
در رويا
خواب بيداري مي بينم.
چشمها يم
بيدار خواب روياي تو اند.
××××××××××××××××××××××
بدين گونه شازده كوچولو روباه را اهلي كرد و همينكه ساعت وداع نزديك شد روباه گفت:
-آه! من خواهم گريست!
شازده كوچولو گفت:
-گناه از خود توست.من كه بدي به جان تو نمي خواستم.تو خودت خواستي كه من تو را اهلي كنم.
روباه گفت:درست است.
شازده كوچولو گفت:در اين صورت باز گريه خواهي كرد؟
روباه گفت:البته.
شازده كوچولو گفت:
ولي گريه هيچ سودي به حال تو نخواهد داشت.
روباه گفت:
به سبب رنگِ گندم زار، گريه به حال من سودمند خواهد بود.
××××××××××××××××××××××
خاک را بنگر
آنچه می جويی ميان آسمان ها نيست
بس گل نشکفته را با گامهای خود لگد کرديم
آسمانها را رها کن خاک را بنگر...
××××××××××××××××××××××
سيصد گلِ سرخ و يك گل نصراني
ما را ز سرِ بريده مي ترساني؟
ما گر ز سر بريده مي ترسيديم
در مجلسِ عاشقان نمي رقصيديم
××××××××××××××××××××××
......................
حالا هي دستت را به سويش دراز كن.
هي صدايش كن.
وقتي كه نخواهد ببيند نمي بيند.
وقتي كه نخواهد بشنود نمي شنود.
حالا تو باشي يا نباشي.
فرق زيادي نمي كند.
گردباد كه بيايد پنجره بستن بيهوده است.