دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۰

نَفَحاتِ صبح داني ز چه روي دوست دارم..؟!
که به رويِ دوست ماند که برافکند نفابي.. .
آسمونِ ديروز و امروز صبحِ شيراز ، باروني بود..
الآن هم با اين هواي تميز ، فقط بايد رفت و قدم زد.
حيف که وقت اش رُ ندارم..
نمي دونم من زمان رُ گم کردم يا يه جورايي تحليل رفته..
همش وقت کم مي يارم..
به هيچ کاري م نمي رسم.. (خصوصاً درسي..!!)
البته امروز تصميم دارم ، بعد از فرستادنِ اين نوشته،
برم و فيزيک رُ کامل بخونم..
فردا قراره مثلاً رفع-اشکال باشه..
اوه! فردا.. سه شنبه است!
همون روزي که نتايجِ جشنواره موسيقي فجر رُ اعلام مي کنن.
هر چند من حضور ندارم.. اما مي دونم کي اول مي شه!!!!!!
نفر اول ، برگزيده ي داوران ، گروه سنّي (ب) ...
..ـهَ ـهَ ـهَ !!! نمي گم کي تا خودتون حدس بزنين!
( بلکه اين جوري IQ تون افزايش پيدا بکنه! )
خُب ، نوارِ "...و امّا عشق" رُ هم خريدم. اما خوشم نيومد..!!
نمي دونم ، شايد سطحِ توقعاتِ من رفته بالا..
همون بهتر که برم متاليکا م رُ گوش کنم..
راستي! اگه شما هم طرفدارِ موسيقي Heavy و Metal هستين،
مي تونين خيلي از شعرهاشون رُ تو اين سايت پيدا کنين..
به قولي "اين هم از اين".