به قولِ آيدا؛ اين جوريا که بوش مياد ، کار نشد نداره ... فقط کمي صبر ايوب لازم داره و يه خورده کفش و عصاي آهنين ... و صد البته بايد کمي هم هلن کلر باشي ، کر و لال ... اين جوري همه چي بر وفق مراده و ايام به کام .
اين خلاصه ياداشت هاي آيدا هم جالب بود؛
اگر من در رخنه اي که پديد آورده ام از پا درآيم ، خوب ! رخنه اي کرده ام . ديگران بهتر نفس خواهند کشيد .
بهترين ِ زنان مي تواند اهانت هاي نهفته را ببخشد ، اما هرگز از يادش نمي برد .
درسي که دل به بهاي رنج و شادي خود مطالعه نکرده باشد درست فراگرفته نمي شود . واژه و واقعيت از يک قماش نيستند . و چه بسا که شخص آنچه را که خوانده است در زندگي بيابد و آن را باز نشناسد .
من نگراني هيچ چيز و همه چيز را ندارم . در همين لحظهء حاضر هستم ، و اين برايم يکسره کافي ست : اين است که هميشه پيش پاي خود را نگاه مي کنم . و اگر تصادفا بيفتم ، هرگز از جاي خيلي بلند نيست . اما تو هماني که هستي : هيچ کار را نيمه کاره نمي کني . اگر بخواهي از دست بروي ، پاک از دست مي روي .
اگر به غالب ايمان داشته باشيم ، مغلوب بودن چيزي نيست .
ما به يکديگر نياز داشتيم تا خودمان نباشيم . جز با هم کامل نبوديم ... اين درست آن چيزي ست که ديگران نمي توانند ببخشند ! زيرا اگر دو تن با هم کامل باشند ، ديگران خود را مغبون مي شمارند .
مارک کساني را که مي گريزند تحقير مي کند . با چنان شدتي تحقيرشان مي کند که اين خود ممانعتي در برابر وسوسهء گريز خود اوست . ... " هر آن چه مي خواهي باش ! هر چه مي خواهي بکن ! دلت اگر خواست ، فرار کن ! ولي بگو : من فرار مي کنم ! "
نه ، ميوه در حق درخت خيانت نخواهد کرد ... اما در اين زمان ، درخت بود که خيانت مي کرد ...
کنجکاوي ... آنت اگر حوا مي بود ، در چيدن سيب از درخت ترديد روا نمي داشت . پي ِ روباه بازي نمي رفت تا آدم را به چيدن آن وا دارد ... " مي دانم ، خطر مي کنم . براي آن هم خطر مي کنم که بهتر بدانم . اخلاق کهنه توصيه مي کرد که از خطر بگريزم . ولي اخلاق نو به ما ياد داده است که آن که خطر نمي کند هيچ چيز ندارد ، هيچ چيز نيست . من اگر نيستم ، خواهم بود . "
....
" جان شيفته --- رومن رولان --- ترجمهء م . به آذين "